بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

حکایت خنداندن امام حسین علیه السلام

حکایت خنداندن امام حسین علیه السلام

یکی از عاشقان حضرت سید الشهدا (ع) احمد تهرانی بود که مدت زیادی نیست از رحلتش گذشته ایشان بقدری آقا را دوست داشت که با همین محبت به عالم بالا دست یافت و بهره ها برد؛ شرح حال ایشان زیباست که به یک حکایت کوچک از او بسنده میکنیم

مرحوم کربلایی احمد حسینعلی تهرانی می فرمودند :

"روزی در حرم حضرت سیدالشهداء علیه السلام مشغول عشق بازی و صحبت  با آقا بودم و از دست خودم شاکی به دامان آقا پناه می بردم

در همان حال به حضرت عرض کردم : حسین جونم ... ، پسرت علی اکبر علیه السلام پسر حسین پسر علی علیه السلام بود . برادرت هم عباس علیه السلام است و او هم فرزند علی علیه السلام . خود شما هم که حسین پسر علی علیه السلام هستی . همگی شما گُلِ سر سبد عالم وجودید و فرزند علی علیه السلام .

من چه خاکی به سرم کنم که اصل و نسب درست حسابی ندارم ؟

همان موقع شخصی از مومنین که واسطه ی بین من و حضرت بود ؛ و سخنان ما را رد وبدل می کرد ، نزد من آمد و گفت :

حضرت ، از این سخن شیرین تو خنده اش گرفته است "

کتاب : رند عالم سوز

شرح زندگانی کل احمد آقا تهرانی

مولف : مجید هوشنگی ( کاظمی )

karballa313

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.