بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت:

می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت:

روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه ی مردی غافل را می دزد

هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است:

خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما

اندکی اندیشه کرد

سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند

دوستان دزدش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد.

دزدکیسه در پاسخ گفت:

صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است

من دزد دارایی او بودم نه دزد دین اواگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست می شد.آن گاه من دزد باورهای او هم بودم.

واین دور از انصاف است!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.