بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

خاطره دوران مدرسه :

خاطره دوران مدرسه :

یادش بخیر ...دبستان که بودم سالی‌ یه بار، مراسم جلد کردن کتاب و دفترهای مدرسه رو داشتیم، اواخر شهریور که همه کتابهامونو خریده بودیم، واسه دفترها صبر میکردیم که ببینیم معلم مربوطه چه نوع دفتری می‌خواد، مثلا معلم میگفت واسه دیکته یه دفتر دویست برگ بخرید و همه صفحاتشو شماره گذای کنید که از وسطش نکنیم، یا دفتر جغرافی، تاریخ، اجتماعیمون رو باید سه قسمت میکردیم

خلاصه تو خونهٔ ما معمولا پدر گرامی‌ این مراسم رو به عهده میگرفت، چون شاید حوصله‌اش بیشتر بود ، و شاید اینکه با دقت این کارو انجام میداد، یه لوله چند متری کاور پلاستیکی میخریدم و پدر با دقت برش میداد، و سر فرصت و البته با چایی درخواستی کنارش، کتاب‌ها و دفترها جلد میشدن،

شاید بپرسید که نقش خودم تو جلد کردن کتابها چی‌ بود...  من مسول بریدن یه اندازه چسب نواری بودم، و یکی‌ یکی‌ میچسبوندمشن به سر انگشتهام و به طرف دست پدر که مشغول جلد کردن بود نزدیکشون می‌کردم

یادش بخیر

هانیه بلوچ از ملبورن

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.