بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

مهندسی دختر زیبایی دید که با پدرش گدائی میکرد .

مهندسی دختر زیبایی دید که با پدرش گدائی میکرد .

 از پدرش دختر را خواستگاری کرد.

پدرش گفت اگه دختر من را میخواهی باید سه روز با من گدائی کنی تا به دخترم نگویی گدا .

مهندس بعد از مدتی فکر کردن قبول کرد .

روز دوم گدایی ، دخترک دید مهندس گریه میکنه .

علت  را پرسید .

مهندس گفت بخاطر خودم گریه میکنم که چندین سال تو شرکت نفت

وقتمو تلف کردم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.