بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بچه گی یادش بخیر آن لحظه های خوب بود

بچه گی یادش بخیر آن لحظه های خوب بود

جزو عمرت زندگی آن دم  کجا محسوب بود ؟

ماست بوی ماست می داد و کره بوی کره

آن زمان  بقال ها اجناسشان مرغوب بود

پیک هامان شوت می شد عیدها روی هوا

بس که آتاری و میکرو آن زمان محبوب بود

فوتبال و هفت سنگ و تیله و پاسورها

دست هامان دایما در خاک و سنگ و چوب بود

پوست می انداختیم آن روز  در حمام ها

صبر ما آنجا شبیه حضرت ایوب بود

وای مهمانی نگو حال و هوای خاص داشت

جای اس ام اس مسنجر  کاغذ مکتوب بود

هر که بر لب خنده ای را داشت بود از عمق دل

الغرض باید بگویم دیو غم مغلوب بود !

سروده ی رضا رجبی (رجا) مشهد .دهه شصتی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.