ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
حضرت آدم(ع) و شش مجسمه
روزی حضرت آدم(ع) ناگهان دید سه مجسمه سیاه و بدقیافه در طرف چپ او قرار گرفتند، و سه مجسمه نورانى در طرف راست او.
از مجسمه هاى طرف راست یکى یکى پرسید: شما کیستید؟
مجسمه اول گفت: من "عقل" هستم. دومى گفت: من "حیا" هستم. و سومى گفت: من "رحم" هستم.
آدم(ع) پرسید: جاى شما در کجا است؟
عقل گفت: در سر انسان ها. حیا گفت: در چشم انسان ها. و رحم گفت: در دل انسان ها.
آدم به طرف چپ برگشت و از سه مجسمه سیاه و بد شکل، پرسید شما کیستید؟
اولى گفت: من "تکبّر" هستم. حضرت آدم(ع) گفت: جاى تو کجاست؟ گفت: سر انسانها.
آدم(ع) فرمود: سر که جاى عقل است. تکبّر گفت: اگر من وارد سر شوم، عقل مى رود.
از دومى پرسید: تو کیستى؟ گفت: من "طمع" هستم. آدم فرمود: جاى تو کجاست؟ گفت: در چشم انسانها.
آدم(ع) فرمود: چشم که جاى حیا است. طمع گفت: من اگر در چشم جا گرفتم، حیا مى رود.
از سومى پرسید: تو کیستى؟ گفت: من "حسد" هستم. فرمود جاى تو کجاست؟ گفت: جاى من در دل انسانها است.
آدم(ع) فرمود: دل که جاى رحم است. حسد گفت: اگر من وارد قلب انسان شوم، رحم و مروت از قلب مى رود.
نتیجه می گیریم که:
اگر انسان دریچه هاى وجود خود را به روى گناهان بگشاید، هر گناهى که در وجود او جا کند، به همان مناسبت، فضیلت و اخلاق انسانى از او دور مى گردد.
mohajabehafereshteand
دکتر T