بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

شعر_مهدوی

شعر_مهدوی

دلم برای شما تنگ است ای سرا پاخوب

دلم برای شما تنگ است مثل تنگ غروب

چه لحظه های غریبی که بی شمامیگذرند

چه روزگارعجیبی است بی شماای محبوب

چقدربی شما به غربت شکست خاطرخاک

نیامدی وعطش درعطش زبانه کشید

نیامدی وزمین شعله شعله درتب شد

نشست خاطرآیینه هابه آه ملال

شکست خلوت آدینه ها به زمزم اشک

چقدر بی شما به حسرت دلم لبالب شد

نسیم نرگسی از گلشنی نمی خیزد

که تا به دامنش اندوه من بیامیزد

کسی کجاست غریب آشنا در این غربت؟

که از تبسم او روزگار تازه شود

و از شمیم نفس های اوغزل خیزد

تمام ثانیه ها بی شما میرود غمناک

ولحظه ها همه بی مهر شما غروب آلود

دلم هوای شما کرده است ای سخاوت محض

دلم هوای شما کرده است ای حلاوت وصل

غلامرضا محمدی

ملکه ازرشت

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.