بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

برگ_سبز

برگ_سبز

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم

ابان بن تغلب، از یاران نزدیک امام صادق - علیه السلام - است، می‌گوید: با امام صادق - علیه السلام - در مکه بودم، همراه آن حضرت، مشغول طواف کعبه شدیم

 در این وقت یکی از شیعیان، از من تقاضا کرد که همراه او برای برآوردن حاجتی که داشت، برویم

من به طواف، ادامه دادم، او اشاره کرد، ولی من به او توجه نکردم زیرا دوست داشتم امام صادق - علیه السلام - را تنها نگذارم.

او بار دیگر اشاره کرد، امام متوجه اشاره او گردید، به من فرمود: او با تو کاری دارد؟

گفتم: آری، فرمود او کیست؟

گفتم: از دوستان ما است، شیعه است.

امام که متوجه شده بود، او کار لازمی دارد، فرمود: نزد او برو.

عرض کردم: طواف را قطع کنم.

فرمود: آری.

عرض کردم: گر چه طواف واجب باشد؟

فرمود: آری برو، گر چه طواف واجب باشد.

و از سخنان امام صادق - علیه السلام - است که فرمود: مشی المسلم فی حاجة المسلم خیر من سبعین طوافاً بالبیت الحرام.

سعی و گام برداشتن مسلمان برای برآوردن نیازهای مسلمان، بهتر از هفتاد بار طواف، به دور کعبه است

داستان دوستان، محمد محمدی اشتهاردی

Tebyan

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.