ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
ناگفتههای پدر و مادر سیاه پوش «آتنا»
خیلیها او را دوست داشتند و در محله آدمهای خوب زیادی هستند، بیشتر با دخترها همبازی بود، حتی اجازه نمیداد عمو یا داییاش او را در آغوش بگیرند یا با هم عکس یادگاری بیندازند، همه خطرات را میدانست.
اسماعیل رنگرز نزولخور بود، بعدها فهمیدیم که از میوهفروشی زیر دفتر کارش که الان اسباببازیفروشی شده است، دزدی میکرده و بعد برای همان میوهفروشی دردسر ایجاد کرده بود.
قاتل دروغ میگوید. اسماعیل خیلی دروغگو است، گفته بود که به خاطر طلاهای آتنا او را کشته، در حالی که حساب بانکیاش 800 میلیون تومان پسانداز دارد.
قاتل منتظر نشسته تا آتنا از من جدا شود و وقتی آتنا جلوی در محل کارش رسید، از روی پلهها دخترم را صدا میزند تا به او ترشی بدهد که آتنا آن را به من برساند؛ دخترم که تصور میکرد آن مرد دوستم است، داخل راهرو شده و مرد پستفطرت آتنا را با دو دستش گرفته، دهانش را محکم چسبیده و با خود به محل کارش برده است و در را هم بسته است تا کسی متوجه نشود.
قول دادهاند تا یک ماه دیگر قاتل در ملأ عام اعدام شود اما نه، به نظرم فقط اعدام کافی نیست.
Tebyan