بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

مرا با غم حسابی نیست

مرا با غم حسابی نیست

مرا با غصه کاری نیست

دلم میخواهد از فردا

رها سازم خودم را از غم و دلتنگی و تشویش

من از شنبه خودم را دوست خواهم داشت

و از یکشنبه با مردم قراری تازه خواهم داشت تبسم هدیه خواهم داد و دستانی که می‌بخشند

دوشنبه با خدا من عهد میبندم برایش

بنده ای باشم همان جوری که میخواهد

سه‌شنبه مهربانی هدیه خواهم کرد و میبخشم تمام آن کسانی را که من را سخت آزردند

و در چهار شنبه این هفته ی زیبا که میآید خدا را بر تمام داده هایش شکر خواهم گفت

پنجشنبه از دنیا و چیزهایی که دارم شاد خواهم شد

جمعه هم به رسم عادت دیرین در کنار خانواده جشن خواهم داشت

با رضایت ان شاء الله

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.