بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

چقدر بی کلاسی خوب و زیبا بود!

چقدر بی کلاسی خوب و زیبا بود!

یادش بخیر قدیم ها که بی کلاس بودیم بیشتر دور هم بودیم و چقدر خوش میگذشت و هر چقدر با کلاس تر میشیم از همدیگه دورتر میشیم !!!! یادمه قدیمها که بی کلاس بودیم و موبایل و تلفن نبود و واسه رفت و آمد وسیله شخصی نبود، همیشه خانه ها تمیز بود و آماده پذیرایی از مهمان و وقتی کلون در خانه در هر زمانی به صدا در میامد خوشحال میشدیم؛ چون مهمان میومد! گاز های فر دار و ماکروفر و ... نبود و از فست فود خبری نبود، ولی همیشه بوی خوش غذا مثل آبگوشت و دم پختک می آمد.  هر چند تا مهمان هم که میامد همان غذای موجود را دور هم میخوردیم و خیلی خوش میگذشت.

 تازه چون بی کلاس بودیم میز نهار خوری ومبل هم نداشتیم و روی زمین و چهار زانو کنار هم مینشستیم و میگفتیم و میخندیدیم و با دل زندگی میکردیم!

امروز که فکر میکنم میبینم، چقدر بی کلاسی زیبا بود! اخه از وقتی که با کلاس شدیم و آشپزخانه ها باز (open) شدند و میزنهارخوری و مبل داریم و تازه واسه رفت و آمد همگی ماشین داریم و هم تو خانه تلفن داریم و هم آخرین مدل تلفن همراه داریم و خلاصه کلی کلاسهای دیگه مثل بخار پز و انواع زود پز و ... داریم؛ ولی دیگه آمد و شد نداریم! چون خیلی با کلاس شدیم! تازه هر از چند گاهی هم که دور هم جمع میشیم، کلا درگیر کلاسیم و از صفا و صمیمیت و دل و از همه مهمتر سادگی خبری نیست! لعنت بر این کلاس ها که ما آدمها را اینقدر از هم دور کرده و آنقدر اسیر کلاسیم که خیلی وقتها خودمان را فراموش میکنیم! کاش کلاس توی مهربان بودن و عشق ورزیدن و با دل زندگی کردن بود! دلم هوای بی کلاسی کرده!

چشمه سلامت

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.