بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

آموخته های من از زندگی

آموخته های من از زندگی

آموختم

تلافی کردن از انرژی خودم می کاهد

آموختم

گاهی از زیاد نزدیک شدن فراموش می شوی

آموختم

تا با کفش کسی راه نرفتم راه رفتنش را قضاوت نکنم

آموختم

گاهی برای بودن باید محو شد

آموختم

دوست خوب پادشاه بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند

آموختم

از کم بودن نترسم اگر کم باشم شاید ولم کنن ولی زیاد که باشم حیفم میکنند.

آموختم

برای شناخت آدمها یکبار بر خلاف میلشان عمل کنم.

nargesiiiaaa

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.