بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

علامه طباطبایی: کاش من هم یک «مرثیه خوان» بودم!

علامه طباطبایی: کاش من هم یک «مرثیه خوان» بودم!

علامه طباطبایی (ره)، روزی در یکی از مجالس روضه شرکت کرده بود. شخص حرّاف و لوده‌ای که علامه را نمی‌شناخت در حضور ایشان شروع کرد به لودگی کردن و حرف‌های بی‌ربط زدن؛ و توجه نداشت این آقایی که حضور دارد حضرت علاّمه طباطبایی است؛ چرا که علامه، بسیار کم حرف بود و ظاهر بسیار معمولی و متعارفی داشت.

بعد از آنکه به آن شخص می‌گویند: آقا! حداقل امروز که حضرت علامه طباطبایی حضور دارند، مراعات کنید و در محضر ایشان مودّب باشید و درست صحبت کنید!

او می‌‌پرسد: حضرت علاّمه طباطبایی ایشان هستند؟

می‌گویند: بله.

بعد آن بنده خدا می گوید: من خیال ‌کردم ایشان مرثیه‌‌خوان‌ است. فکر نمی‌کردم، علامه طباطبایی، ایشان باشند.

علامه با شنیدن این سخن می‌فرمایند: «ای کاش من مرثیه‌‌‌خوان حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام بودم! من حاضرم همه این سالیانی را که مشغول درس و تالیف و فعالیت‌‌های علمی بوده‌‌ام بدهم و ثواب یک جلسه مرثیه‌‌خوانی ابا عبدالله الحسین را به من بدهند».

عرفان علامه طباطبایی،تالیف آیت الله حسن رمضانی

Allametabatabaei

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.