بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

روضه های زنده یاد حاج آقا مجتبی تهرانی (ره)

روضه های زنده یاد  حاج آقا مجتبی تهرانی (ره)

نوزادی که به یاری پدر شتافت

امام حسین"ع" برای همین قیام کرد. گفت حتی اگر همه بروند، من تک و تنها می‌ایستم و هیچ وقت اثم و عدوان را امضا نمی‌کنم. مجلسی می‌نویسد روز عاشورا حسین"ع" نگاه کرد، دید اصحاب شهید شدند و بنی هاشم هم رفتند و کسی هم دیگر نیست.

استنصارهای حسین"ع" در روز عاشورا متعدد است و یکی از آن جاهایی که استنصار کرد اینجاست. واقعاً آن شرایط هر وقت به ذهنم می‌آید دلم آتش می‌گیرد که نوشته‌اند از سی هزار تا صد هزار نفر در مقابلش ایستاده‌اند و او تک و تنهاست و می‌گوید: « هَل مِن مُوَحّدٍ یَخافُ الله فینا؟ هَل مِن مُغیثٍ یَرجوا الله فی اغاثَتِنا؟».

در این موقعیت که حسین"ع" استنصار می‌کرد، خدا جوابش را داده است. شما خیال نکنید که امام حسین"ع" استنصار کرد ولی هیچ کس جوابش را نمی‌داد. به خدا قسم، به خودش قسم، هم خدا جوابش را می‌داد و هم ارواح اولیا و انبیا جوابش را می‌دادند؛ می‌گفتند: «قربانت برویم حسین جان! ما هستیم». تمام ذرات عالم به او می‌گفتند: «حسین جان! چشم، هر چه بخواهی در خدمت تو هستیم». چون او ولی الله اعظم است؛ اما باید مسائل برای ما انسانهای - نعوذ بالله - ستمکار، روشن شود. باید ما آزمایش شویم.

بعضی جاها نقل کرده‌اند که این استنصار حسین"ع" یک خصوصیتی داشته است و آن اینکه وقتی زین العابدین"ع" صدای پدر را شنید، از بستر بلند شد و عمه‌اش را صدا کرد و گفت یک عصایی، چوب دستیی، چیزی برای من بیاور که من بروم. بعضی هم نوشته‌اند - شاید این زبان حال باشد - که اینجا بود که صدای علی اصغر هم از گاهواره بلند شد...

می‌نویسند «فَتَقَدَّمَ الی بابِ الخیمة»؛ بعد از این استنصارهایی که کرد، آمد درب خیام حرم. « وَ نادی یا زینب ! ناوِلینی وَلَدیَ الصَغیر».در جای دیگر آمده است: « یا أُختاه! ناوِلینی وَلَدی الرَّضیع». یعنی بچه شیرخواره‌ام را بیاور. زینب"ع" علی اصغر را آورد و به حسین"ع" داد. در این روایتی که مجلسی نقل می‌کند، این طور دارد که حسین"ع" خودش را از لباس حرب تخلیه کرد؛ یعنی لباس عادی بر تن کرد. حتی در بعضی از مقاتل دارد که عمامۀ پیغمبر را بر سر بست، قرآن آورد و خلاصه، چهره‌اش چهره‌ای نبود که بخواهد بجنگد.

این بچه را آورد در مقابل لشکر و روی دست بلند کرد، به طوری که زیر بغلهایش پیدا بود. بلند گفت: «اِن لَم تَرحَمونی، فَارحَموا هذا الرضیع». اگر به من رحم نمی‌کنید، به این بچه شیرخواره رحم کنید. « اَلا تَرونَهُ کَیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً؟». آیا نمی‌بینید که چگونه بی‌تابی می‌کند؟ حالا اینکه بی‌تابی‌اش چه بوده است من نمی‌دانم. آیا زبانش را در می‌آورده است؟ آیا دست و پا می‌زده است؟ ... البته وقتی می‌گویند ماهی «تَلَظّی» می‌کند، معنایش این است که زبانش را پی در پی بیرون می‌آورد... این بچه هم از شدت تشنگی بی‌تابی می‌کرده است...

نوشته‌اند: «بَینَما هُوَ یُخاطِبُهُم» ، یعنی هنوز کلام حسین"ع" تمام نشده بود، «اِذ رَماهُ حَرمَلةُ بن کاهِل الاسدی بِسَهمٍ لَهُ ثلاث شُعَب»، حرمله تیر سه شعبه‌ای زد؛ « فَذُبِحَ الطَّفلُ مِنَ الاُذُنِ الی الاُذُن»، یعنی این تیر، کار شمشیر را کرد... اینجا بود که خدا جواب استنصار حسین"ع" را داد؛ یک وقت دید ندا به گوشش می‌رسد: « یا حسین! دَعهُ»، بچه‌ات را به ما بده. « دَعهُ یا حسین، فَاِنَّ لَهُ مُرضِعَةً فی الجَنَة» ؛ حسین جان ! فرزندت را به ما بده تادر بهشت سیرابش کنیم...

صلی الله علیک یا قتیل العبرات

آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی، سلوک عاشورایی، منزل اول، تعاون و همیاری، ( چاپ اول، تهران: مؤسسۀ پژوهشی- فرهنگی مصابیح الهدی، 1390)، صفحات 114 تا 116

karballa313

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.