بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

هلال بن نافع میگوید:

هلال بن نافع میگوید: روز عاشورا همراه سربازان کنار عمرسعد ایستاده بودم، ناگهان یکی فریادزد:ای امیر مژده باد به تو، شمر حسین‌(ع) را کشته است. از میان لشکر عمر سعد بیرون آمدم و بر بالین حسین‌(ع) ایستادم، سوگند به خدا هرگز بدن آغشته به خونی زیباتر و نورانی تر از او ندیده بودم،من چنان محو نور و جمال آن صورت درخشان بودم که از اندیشه قتل او غافل گشتم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.