بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

شام غریبان ؛ با کاروان نیزه

شام غریبان ؛ با کاروان نیزه

جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر

نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر

صبحی دمید از شب عاصی سیاه تر

وز پی شبی ز روز قیامت درازتر

بر نیزه ها تلاوت خورشید، دیدنی ست

قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟

قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من

امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر

عشق توام کشاند بدین جا، نه کوفیان

من بی نیازم از همه، تو بی نیازتر

قنداق اصغر است مرا تیر آخرین

در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر

با کاروان نیزه شبی را سحر کنید

باران شوید و با همه تن گریه سر کنید

karballa313

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.