بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

دل

دل

دل که تنگ است کجا باید رفت؟

به در و دشت و دمن؟

یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟

یا به یک  خلوت و تنهایی امن؟

دل که تنگ است کجا باید رفت؟

پیر فرزانه من بانگ برآورد

که این حرف نکوست ،

دل که تنگ است برو خانه دوست...

شانه اش جایگه گریه تو

سخنش راه گشا

بوسه اش مرهم زخم دل توست

عشق او چاره دلتنگی توست...

دل که تنگ است برو خانه دوست...

خانه اش خانه توست...

باز گفتم:

خانه دوست کجاست؟

گفت پیدایش کن

بروآنجاکه پر از مهر و صفاست

گفتمش در پاسخ:

دوستانی دارم

بهتر از برگ درخت

که دعایم گویند و دعاشان گویم ،

یادشان در دل من ،

قلبشان منزل من...!

صافى آب مرا یاد تو انداخت ، رفیق!

تو دلت سبز ،

لبت سرخ ،

چراغت روشن !

چرخ روزیت همیشه چرخان!

نفست داغ ،

تنت گرم ،

دعایت با من!

روزهایت پى هم خوش باشد.

loulemancity

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.