بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

شعر زیبای پرواز

شعر زیبای پرواز

 بر سنگ مزار شهید استادخلبان غلامرضا میرزائی

وقتی از شهر به پرواز در آمد تن تو

دست در گردنم انداخت غم رفتن تو

پشت هر پنجره یک بغض به یادت گل کرد

زنده شد در دل شب خاطره ی روشن تو

تا شفاعتگر چشمان سیاهم باشی

سالها سوخته ام در تب پیراهن تو

حجم این شهر که امروز پر از عطر گل است

لحظه ای پر شده از خاطره ی بودن تو

نامت امنیت و لبخند تو آرامش من

من نفس میکشم از خنده ی زخم تن تو

آخرین خاطره ی لحظه ی پرواز تو بود

خواب سنگین منو سادگی رفتن تو

تا شفاعتگر چشمان سیاهم باشی

سالها سوخته ام ، در تب پیراهن تو

شاعر ارجمند: جناب آقای بهمن_محمدزاده

capitan_mirzaee

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.