بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

برگ_سبز

برگ_سبز

نور نماز جماعت در بیابان تاریک

در بحارالانوار روایت شده است که شبی «قتادة بن نعمان» از اصحاب خاتم انبیا محمد صلی الله علیه و آله در مسجدالنبی حاضر بود.

اوّل مغرب، نماز جماعت را با پیغمبر خواند. معمولاً رسول خدا صلی الله علیه و آله برای ملاحظه حال اصحابش که راهشان دور بود و مدینه هم مثل زمان حاضر، آبادی‌هایش جمع نبود، بلکه پراکنده و متفرق بود، لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز مغرب و عشا را طوری می‌خواند که هنوز هوا خیلی تاریک نشده بود.

شبی هوا ابری بود و قتاده وقتی نمازش را تمام کرد، متوجه شد که هوا بسیار تاریک و برگشتنش خیلی مشکل است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله دانست که اکنون موقعی است که باید قتاده از نور عملش بهره ببرد لذا از گوشه مسجد، چوب خشکی از نخل خرما افتاده بود، پیغمبر آن را برداشت و به قتاده داد، نوری از آن چوب برخاست و فرمود: «این چوب تا ده ذراع جلو و پشت سر تو را روشن می‌کند، قتاده آن را گرفت و به وسیله روشنی آن، به منزلش رفت.

اتفاقاً جانوری در گوشه خانه‌اش بود که از همین نور چوب، او را تشخیص داد و کشت.

در روایت چنین می‌فرماید که: «نور این چوب نور نماز جماعتش بود». آری هر کس نوری از ایمان و عملش، با او خواهد بود.✨

 داستان‌های پراکنده از آثار شهید دستغیب، ج 4، ص 19 و 20.

Tebyan

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.