ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
برگ_سبز
نور نماز جماعت در بیابان تاریک
در بحارالانوار روایت شده است که شبی «قتادة بن نعمان» از اصحاب خاتم انبیا محمد صلی الله علیه و آله در مسجدالنبی حاضر بود.
اوّل مغرب، نماز جماعت را با پیغمبر خواند. معمولاً رسول خدا صلی الله علیه و آله برای ملاحظه حال اصحابش که راهشان دور بود و مدینه هم مثل زمان حاضر، آبادیهایش جمع نبود، بلکه پراکنده و متفرق بود، لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز مغرب و عشا را طوری میخواند که هنوز هوا خیلی تاریک نشده بود.
شبی هوا ابری بود و قتاده وقتی نمازش را تمام کرد، متوجه شد که هوا بسیار تاریک و برگشتنش خیلی مشکل است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله دانست که اکنون موقعی است که باید قتاده از نور عملش بهره ببرد لذا از گوشه مسجد، چوب خشکی از نخل خرما افتاده بود، پیغمبر آن را برداشت و به قتاده داد، نوری از آن چوب برخاست و فرمود: «این چوب تا ده ذراع جلو و پشت سر تو را روشن میکند، قتاده آن را گرفت و به وسیله روشنی آن، به منزلش رفت.
اتفاقاً جانوری در گوشه خانهاش بود که از همین نور چوب، او را تشخیص داد و کشت.
در روایت چنین میفرماید که: «نور این چوب نور نماز جماعتش بود». آری هر کس نوری از ایمان و عملش، با او خواهد بود.✨
داستانهای پراکنده از آثار شهید دستغیب، ج 4، ص 19 و 20.
Tebyan