بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

نقاش مشهوری در حال اتمام نقاشی‌اش بود

نقاش مشهوری در حال اتمام نقاشی‌اش بود

آن نقاشی به‌طور باورنکردنی زیبا بود

نقاش آن‌چنان غرق هیجان ناشی از نقاشی‌اش بود، که ناخودآگاه در حالی که آن نقاشی را تحسین می‌کرد، چند قدم به طرف عقب رفت

نقاش هنگام عقب رفتن، پشتش را نگاه نکرد که یک قدم به لبه پرتگاه ساختمان بلندش فاصله دارد،

شخصی متوجه شد که نقاش چه می‌کند،

می‌خواست فریاد بزند، اما ممکن بود نقاش بر حسب ترس غافلگیر شود و یک قدم به عقب برود و نابود شود

مرد به سرعت قلمویی را برداشت و روی آن نقاشی زیبا را خط‌خطی کرد!

نقاش که این صحنه را دید، با سرعت و عصبانیت تمام جلو آمد تا آن مرد را بزند

اما آن مرد تمام جریان را که شاهدش بود، برایش تعریف کرد که چگونه در حال سقوط بود

به‌راستی گاهی آینده‌مان را بسیار زیبا ترسیم می‌کنیم

اما گویا خالق هستی می‌بیند چه خطری در مقابل ماست

و نقاشی زیبای ما را خراب می‌کند

گاهی اوقات از آنچه زندگی بر سرمان آورده ناراحت می‌شویم؛

اما یک مطلب را هرگز فراموش نکنیم

خالق هستی همیشه بهترین‌ها را برایمان مهیا کرده است.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.