بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

شهادت_امام_سجاد_(ع)

شهادت_امام_سجاد_(ع)

من وارث کرببلا، زین العبادم

من هستیم در کربلای عشق دادم

وان روز بی بارانی آمد تا به یادم

در راه کوفه یاد بابایم فتادم

در کنج زندانم، شب سختم سحر شد

عمه ز درد و داغ من خونین جگر شد

بر روی ناقه دست و پایم بسته گردید

در این سفر از کوفیان دلخسته گردید

سنگ از میان کوچه‌ها پیوسته گردید

هر ناله‌ای از سینه‌ها آهسته گردید

مرگ از خدا کردم طلب شاید بمیرم

تا از همه در این سفر دستی بگیرم

عمه کمک حال همه حتی امامش

از سوی او هر دم به من آمد پیامش

میداد امید ظفر بر من سلامش

سنگ جفا از بام افتاده بدامش

جای تمامیّ اسیران سنگ خورده

بار رسالت را به منزلگاه برده

مرتضی_محمودپور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.