بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

عمر را پایان رسید و یارم از در درنیامد

عمر را پایان رسید و یارم از در درنیامد

قصه ام آخر شد و این غصه را آخر نیامد

جام مرگ آمد به دستم، جام می هرگز ندیدم

سال ها بر من گذشت و لطفی از دلبر نیامد

مرغ جان در این قفس بی بال و پر افتاد و هرگز

آنکه باید این قفس را بشکند از در نیامد

عاشقان روی جانان، جمله بی نام و نشانند

نامداران را هوای او دمی بر سر نیامد

کاروان عشق رویش صف به صف در انتظارند

با که گویم آخر آن معشوق جان پرور نیامد

مردگان را روح بخشد، عاشقان را جان ستاند

جاهلان را این چنین عاشق کشی باور نیامد

فخرالذاکرین . مرحوم حاج سید نعمت الله ابطحی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.