بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

یـــــاد بگیریم ؛

یـــــاد بگیریم ؛

از محبت دیشب پدر نگوییم در حضور کسے که

پدرش در آغوش خاک آرمیده است ...

یـــــاد بگیریم ؛

از آغوش گرم مادر نگوییم در حضور کسے که مادرش را فقط در خواب میتواند ببیند

یـــــاد بگیریم ؛

اگر روزے از خنده فرزندمان به وجد آمدیم،

شکرش را در تنهاییمان به جا آوریم

نه وصف خنده اش را درجمع ...

شاید کسی در حسرتش روزها را میگذراند ...

یـــــاد بگیریم ؛

گر به وصال عشقمان رسیدیم، میان انبوه جمعیت

کمے دستانش را آهسته تر بفشاریم،

شاید امروز صبح کسے در فراق عشقش چشم گشوده باشد

یـــــاد بگیریم

آهسته تر بخندیم، شاید کسے غمے پنهان دارد

که فقط خــــــــــدا میداند ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.