ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
برگ_سبز
حدیثی که شیخ مرتضی زاهد را پریشان کرد!
آیتالله شیخ مرتضی زاهد، برای نماز خواندن آماده شده بود، آن شب یکی از درسهای اخلاق وی برقرار بود، به طور معمول در این جلسات، ابتدا دوستان نمازهای مغرب و عشا را به امامت او میخواندند و بعد، سخنان و موعظههای آن عالم عارف از روی کتب حدیثی شروع میشد؛ اما آن شب، نمازهای او عادی نبود.
به خوبی پیدا بود فکر و حواسش جمع و جور نیست؛ انگار چیزی فکر و اندیشه او را به خود مشغول کرده بود. این حالت، در منبر و در صحبتهای او بیشتر مشهود بود، همه فهمیده بودند فکر و حواسش جای دیگری است.
آن جلسه تمام شد؛ اما پریشانیهای ایشان حتی در خیابان هم، ادامه داشت، دوستان و رفقای او نیز با نگرانی میگفتند: بیایید برویم دکتر، چرا این طور شدهاید؟!
و آقا شیخ مرتضی فقط جواب میداد: نه، نگران نباشید؛ چیزی نیست.
چند روز بعد که دوستان دوباره آقا شیخ مرتضی را دیدند، حال ایشان هنوز خوب نشده بود که گفتند: برای شما مشکلی پیش آمده که چنین شدهاید!؟ اما او باز هم در پاسخ میگفت: نگران نباشید.
یکی از دوستان با ناراحتی گفت: چه میفرمایید آقا! شما حواسپرتی پیدا کردهاید؛ ما را نگران کردهاید! ما حق داریم نگران باشیم و بدانیم چه شده است!
آقا شیخ مرتضی که چارهای جز جواب دادن نداشت، با همان حال و هوای پریشان و نگرانش جواب داد: راستش چند روز پیش، حدیثی را خواندم؛ در آن حدیث، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: ✨یا علی به اندازهای که تو با خوبیها و راههای هدایت آشنایی داری، شیطان نیز به همان اندازه با همه بدیها و راههای گمراهی و ضلالت در زمین و آسمان آشنایی دارد...
و سپس آقا شیخ مرتضی زاهد با نگرانی و اضطراب، به آرامی و زیر لب گفت: «... و من با این شیطان چه کنم؟»
خاطرهی از شیخ تقی کرمانشاهی