بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

یادی_از_شهدا

http://uupload.ir/files/k3l5_%DA%AF%D9%86%D8%AF%D9%87_%D9%84%D8%A7%D8%AA.jpg

یادی_از_شهدا

گنده‌لات تهران بود...

بعضی از قماربازهای بزرگ تهران استخدامش می‌کردند.

گنده لات تهران بود و توی مشروب‌فروشی کار می‌کرد.

هیکل بزرگی داشت و همه ازش حساب می‌بردن. می‌شد بادیگارد قماربازها...

بچه که بوده باباش می میره. خودش می‌مونه و مادرش. کاری از دست مادر هم برنمیومد؛

سند خونه رو گذاشته بود توی طاقچه. تا از کلانتری زنگ می‌زدند، می دونست دعوا کرده و باید بره بیرونش بیاره.

وقتی می‌رفت کلانتری همه می‌شناختنش و می‌گفتند مادر شاهرخه.

خیلی‌ها می‌گفتند: این پسر که برات آبرو نذاشته، چرا نفرینش نمی‌کنی؟!!!

مادر هم سر نمازها گریه می‌کرد و می‌گفت: خدایا بچه‌ی من رو سرباز امام زمان (عج) قرار بده

خیلی‌ها از این دعای مادر خنده شون می‌گرفت

می‌گفتند: بچه‌ی قمارباز و مشروب خور و مست تو کجا و امام زمان (عج) کجا؟!!!!

اما انگار اثر دعای مادر رو نادیده گرفته بودند

... سال 57 همراه انقلاب، درون شاهرخ هم انقلابی بپا شد،

توبه کرد و شد عاشق امام خمینی،

رفت جبهه و کاری کرد کارستون،

عراقی‌ها تا می‌فهمیدند شاهرخ توی منطقه‌ی عملیاتیه، تنشون می‌لرزید

صدام برا سرش جایزه بزرگی گذاشته بود

تا اینکه بالاخره توی یه عملیات شهید شد

پیکرشم برنگشت

انگار می‌خواست حضرت زهرا سلام‌الله علیها براش مادری کنه...

17 آذر سالروز شهادت شهید_شاهرخ_ضرغام

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.