بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

اشعارى زیبا از بزرگان شعر فارسى در باب یلدا

اشعارى زیبا از بزرگان شعر فارسى در باب یلدا

نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی

چو دل به عشق دهی دلبران یغما را

هنوز با همه دردم امید درمانست

که آخری بود آخر شبان یلدا را

سعدی

صحبت حکام ظلمت شب یلداست

نور ز خورشید جوی بو که برآید

بر در ارباب بی‌مروت دنیا

چند نشینی که خواجه کی به درآید

حافظ

هر جا روم ز کوی تو سر بر زمین زنم

نفرین کنم ارادهٔ بیجای خویش را

عمر ابد ز عهده نمی‌آیدش برون

نازم عقوبت شب یلدای خویش را

وحشی_بافقی

قندیل فروزی به شب قدر به مسجد

مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا

ناصرخسرو

نور رایش تیره شب را روز نورانی کند

دود خشمش روز روشن را شب یلدا کند

منوچهری

هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را

بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من

خاقانی

ز آمیزش عالم و طبع عالم

دلم نفرت و طبع عنقا گرفته

شب محنت من ز امداد فکرت

درازی شبهای یلدا گرفته

انوری

شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری

رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری

اوحدی

هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک

کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود

تنگ چشمانرا نیاید روی زیبا در نظر

قیمت گوهر چه داند هر که نابینا بود

خواجوی_کرمانی

شوم از شام یلدا تیره‌تر بی

درد دلم ز بودردا بتر بی

همه دردا رسن آخر بدرمون

درمان درد ما خود بی اثر بی

بابا_طاهر

من بی‌نام و نشان را به سر کوی وفا

هرکه می‌داد نشان تو غلط بود غلط

با خود از بهر تسلی شب یلدای فراق

هرچه گفتم ز زبان تو غلط بود غلط

محتشم_کاشانی

من از روز جزا واقف نبودم

شب یلدای هجران آفریدند

فروغی_بسطامی

ای لعل لبت به دلنوازی مشهور

وی روی خوشت به ترکتازی مشهور

با زلف تو قصه‌ایست ما را مشکل

همچون شب یلدا به درازی مشهور

عبید_زاکانی

چه عجب گر دل من روز ندید

زلف تو صد شب یلدا دارد

فیض_کاشانی

شب یلدا است هر تاری ز مویت، وین عجب کاری

که من روزی نمی‌بینم، خود این شب‌های یلدا را

سلمان_ساوجی

بیدار شو که در شب یلدای نیستی

در پرده است چشم ترا طرفه خوابها

صائب_تبریزی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.