بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

گاهی حسودیمان می شد از اینکه بعضی اینقدر خوش خواب بودند..


گاهی حسودیمان می شد از اینکه بعضی اینقدر خوش خواب بودند..

ما هم اذیتشان می کردیم دست خودمان نبود ؛

کافی بود مثلا لنگه دمپایی یا پوتین هایمان سر جایش نباشد..

معطل نمی کردیم صاف می رفتیم بالا سر این جوانان خوش خواب...

برادر برادر ؛ خودشان حفظ بودند هنوز نپرسیده ایم :

پوتین ما را ندیدی ؟

با عصبانیت می گفتند :

ندیدم.. و دوباره خر و پفشان بلند می شد ؛

چند دقیقه بعد دوباره : برادر برادر..

بلند می شد این دفعه می نشست ؛ دیگر چه شده ؟

هیچی بخواب می خواستم بگویم پوتینم پیدا شد..

paye_darse_shohada

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.