بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

شبی حداقل یک_دقیقه کتاب بخوانیم

شبی حداقل یک_دقیقه کتاب  بخوانیم

خدایا! یه دروغ دیگه هم گفتم که حتماً خودت به بزرگیت می‌بخشی! اونم این بود برای اینکه بتونم اعزام بگیرم، مجبور بودم سنم رو قانونی جا بزنم. برای همین مجبور شدم با لاک غلط‌گیر کپی شناسنامه‌ام رو دستکاری کنم و خودم رو شونزده ساله جا بزنم، وگرنه مجبور می‌شدم یک سال و نیم یا دو سال دیگه پشت سد هفت‌خوان رستم اعزام به جبهه بمونم و باز به این برادرها التماس کنم. اصلا شاید تا اون موقع جنگ تموم می‌شد، اون وقت چی؟! خدایا خودت چند دفعه شاهد بودی که خیلی خواستم با صداقت و راه درستش اعزام بگیرم، ولی همه سر کارم گذاشتند.

برگرفته از کتاب «آدم باش»

اثر مسعود ده نمکی

zendegisalam

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.