بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

خاطره ای از قطب دروغ گوی فرقه گنابادی

خاطره ای از قطب دروغ گوی فرقه گنابادی

شیخ حسین انصاریان:

پیش از انقلاب زلزله شدیدی گناباد را به لرزه درآورد و چندین هزار نفر را کشت.

در این زمان پسر عمه ام در آنجا ماموریت بانکی داشت. برای خبرگیری از او و نیز کمک رسانی به مردم منطقه روانه آن دیار شدیم.

روز دوم هنگام غروب به بیدخت گناباد رسیدیم. آنجا مرکز سلسله گنابادی هاست و مقبره سلطانعلی گنابادی صاحب تفسیر معروف بیان السعادة در آنجاست.

برای دیدار از آن مقبره رفتیم . قطب آن زمان آقای سلطان حسین تابنده همراه عده ای برای نماز جماعت آمده بودند. ما را که با لباس روحانیت دیدند اکرام و احترام بسیار کردند.

با اصرار آنها شب آنجا ماندیم و به یکی از اتاق های صحن رفتیم و دور هم نشستیم.

در ضمن صحبت رفیق ما از جناب قطب پرسید شما هنگام زلزله کجا بودید؟

گفت: من در اتاق بودم و دست بر روی زمین گذاشته بودم و دعا می خواندم که زلزله آرام بگیرد.

او داشت این حرف را می زد که زمین لرزید. منظره بسیار دیدنی پیش آمد. اولین کسی که سراسیمه به وسط حیاط خیز برداشت همان جناب قطب بود.

آن شب تا صبح از خنده خوابمان نمی برد.

خاطرات حاج شیخ حسین انصاریان/ص۶۱-۶۳

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.