ما دهه شصتیا تو شرایطی بزرگ شدیم
که معلمه با صدکیلو وزن و چهل سال سن
لای انگشت من 8 ساله با سی کیلو وزن
خودکار میذاشت و قائم فشار میداد.
ما رو از چی میترسونید.
Daheh60
داستانی جالب از قدرت طبع شعر ملکالشعرای بهار
میگویند روزی ملکالشعرای بهار، در مجلسی نشسته بود و حضار برای آزمایش طبع وی، چهار کلمه را انتخاب کردند تا وی آنها را در یک رباعی بیاورد.
کلمات انتخاب شده عبارت بودند از: خروس، انگور، درفش و سنگ
ملک الشعرای بهار گفت:
برخاسـت خروس صبح برخیز ای دوست
خون دل انگور فکن در رگ و پوست
عشق من و تو صحبت مشت است و درفش
جور دل تو صحبت سنگ است و سبوست
جوانی خام، که در مجلس حاضر بود گفت:
این کلمات با تبانی قبلی انتخاب شدهاند. اگر راست میگویید، من چهار کلمه انتخاب میکنم و شما آنها را در یک رباعی بیاورید.
سپس این چهار کلمه را انتخاب نمود: آئینه، اره، کفش و غوره.
بدیهیست آوردن این کلمات دور از ذهن، در یک رباعی کار سادهای نبود، لیکن ملکالشعرا شعر را اینگونه گفت:
چون آینه نورخیز گشتی احسنت
چون ارّه به خلق تیز گشتی احسنت
در کفش ادیبان جهان کردی پای
غوره نشده موَیز گشتی احسنت!!
اول اردیبهشت، سالروز درگذشت محمدتقی بهار ملقب به ملکالشعرا و متخلص به «بهار»، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامهنگار، تاریخنگار و سیاستمدار معاصر
khabarnamehfarhangian
امام زمان (علیه السلام) درنامه ای به شیخ مفید میفرمایند :
سعی کنید اعمال شما (شیعیان) طوری باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از گناهانی که موجب نارضایتی ما را فراهم نماید بترسید و دوری کنید.
امرقیام ما با اجازه خداوند به طور ناگهانی انجام خواهد شد و دیگر در آن هنگام توبه فایدهای ندارد و سودی نبخشد.
عدم التزام به دستورات ما ، موجب میشود که بدون توبه از دنیا بروند و دیگر ندامت و پشیمانی نفعی نخواهد داشت.
احتجاج ، ج2 ، ص597 -
بحارالانوار ، ج3 ، ص175
چهار اصل مهم
از امام صادق علیه السلام پرسیدند:
کار خود را بر چه اساسى استوار ساخته اى؟ فرمودند: بر چهار اصل:
فهمیدم که عمل مرا کسى دیگر انجام نمى دهد پس (برای انجام آن) تلاش نمودم.
دانستم که خدا بر کار من آگاه است، پس (از انجام کارهای ناشایست) حیا کردم.
فهمیدم که روزى مرا دیگرى نمى خورد پس آرام گرفتم.
دانستم که پایان کار من مرگ است پس براى آن آماده شدم.
بحار الانوار/ج۷۵/ص۲۲۸
فرهنگی ترین آبشار دنیا
اثر آلیشامارتین در مادرید، آبشاری ساخته شده از پنج هزار کتاب،که از پنجره به بیرون میریزند.
اشاره به عصر دیجیتال واینترنت و بی توجهی مردم به کتاب
khabarnamehfarhangian
تلنگر
تو مطب پزشک نشسته بودم و منتظر نوبت بودم...
خانمی کنارم بود به من گفت؛ چه پولی درمیارن این دکترا، فکر کن روزی پنجاه نفر رو که ویزیت کنه میشه. مشغول محاسبه درآمد تقریبی پزشک بود
که پیرمردی از روبرو گفت:
چرا به این فکر نمی کنین که امشب پنجاه نفر راحت تر می خوابن،
پنجاه خانواده خیالشون آسوده تره.
حالم با این حرف پیرمرد جان گرفت.
پیرمرد همچنان حرف میزد: هر اتومبیل گرون قیمتی که از کنارتون رد شد نگید دزده، کلاهبرداره، الهی کوفتش بشه از کجا آورده که ما نمیتونیم.
بگید الحمدلله که یک نفر از هموطنام ثروتمنده، فقیر نیست، سر چهارراه گدایی نمیکنه، نوش جونش" حال خیلی ها شاید عوض شد با این حرف و نگاه قشنگ پیرمرد.
وقتی خدا بخواد بزرگی آدمی رو اندازه بگیره، متر رو به جای قدش ، دور “قلبش” میگیره، خدا نگاه زیبای ما را دوست دارد.....
loulemancity