بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

چارلی چاپلین و وصف مادر:

چارلی چاپلین و وصف مادر:

وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم و هرشب یک آرزو می‌کردم...!

مثلاً آرزو می‌کردم برایم اسباب بازی بخرد؛

می‌گفت: می‌خرم به شرط اینکه بخوابی...

یا آرزو می‌کردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛

می‌گفت: می‌برمت به شرط اینکه بخوابی...!

یک شب پرسیدم: اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم می‌رسم؟

گفت: می‌رسی به شرط اینکه بخوابی...!

هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند!!!...

دیشب مادرمو خواب دیدم؛

پرسید: هنوز هم شب‌ها قبل از خواب به آرزوهایت فکر می‌کنی؟

گفتم: شب‌ها نمی‌خوابم...!!

گفت: مگر چه آرزویی داری؟؟

گفتم: تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم...

گفت: سعی خودم را می‌کنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی...

تقدیم به تمامی مادران عزیز

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.