بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

مادرش زولبیا دوست داشت و پدرش بامیه.

مادرش زولبیا دوست داشت

و پدرش بامیه.

نیم کیلو بامیه خرید و نیم کیلو زولبیا و رفت خانه.

کلید انداخت، در را باز کرد و رفت سمت آشپزخانه.

وسایل سفره افطار را آماده کرد.

همه چیز را سر جایش گذاشت.

زولبیا، بامیه، پنیر، نان، سبزی و گردو. نشست سر سفره.

دو قاب عکس را آورد.

یکی کنار زولبیا و دیگری کنار بامیه...

قدر عزیزانمون رو بیشتر بدونیم.

‌مکارم‌الاخلاق

https://eitaa.com/makarem110

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.