بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

خدا دختر را آفرید

خدا دختر را آفرید

لبخندی زد و در گوشش اینچنین زمزمه کرد:

حواست به حسادت ماه باشد!

مراقب باش نورت;

خورشید را نیازارد!!!

از کنار رود که رد شدی

کمی از پاکی ات به اوببخش!

به کوه که رسیدی

قدری غرور به قله هایش قرض بده!!!

و بدان

"زیبایی؛ نورانیت؛  پاکی و غرورت"

همه در گروه داشتن آن گنجی ست

که در کوله بارت نهان کردم....

اری ....

خدا؛ مشتی حیا بدرقه راهش کرده بود!

پ.ن:

دختری که حیا ندارد؛

حجابش؛

غرورش؛

زیبایی و پاکدامنی اش

یک نمره کم دارد!

خواهرم !

بکوش که از خدایت بیست بگیری!

clad_girls

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.