بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

وای اگر کار من و عشق به آنجا بکشد

وای اگر کار من و عشق به آنجا بکشد

هم به "ناجا" بکشد هم به "نزاجا" بکشد

سکه چون در نوسان است چنین دلبرمان

روز و شب مهریه اش را به رخ ما بکشد

آنقدر در طلب سکه دویدم، باید

مرد نقاش "دل" و "دست"ِ مرا "پا" بکشد

گرچه البته حباب است ولی عمر حباب

آنقدر نیز نباید به درازا بکشد

زندگی سیر عجیبیست که در آن دیدم

مهر پایین بکشد، سکه که بالا بکشد

مهریه، سکه، طلا، خانه و شغلی درخور

نکند کار من و عشق به اینها بکشد

محمدرضا شکیبایی زارع

وطنز

پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.