بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

کوفه شهری بود با چندین طایفه و قوم.

http://uupload.ir/files/gvyk_%D8%B9%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B9%D8%A7%D8%B5.jpg

کوفه شهری بود با چندین طایفه و قوم..شهری که توسط یک والی یا حکمران اداره میشد.به انتخاب بزرگان قوم..

در این شهر پر هیاهو برای رسیدگی به امورات شهر درهر منطقه ایی یک نفر بعنوان بزرگ قوم   توسط  مردم انتخاب میشد..

تعداد انها ۵ نفر بود و همیشه میان خود اختلافاتی داشتند..

عمروعاص یکی از همین افرادی بودکه زمانی رییس یک منطقه کوفه بود جایی

حتی در برخی موارد در مسجد محله خود بعنوان پیش نماز هم مردم پشت سرش نماز میخواندن

.تعیین و صدور مالکنامه محدوده مزارع گندم , باغات نخلستان و دکان و خانه ها نیز از حیطه مسئولیتش بود و مردم برای گرفتن این مالکنامه بدو اطمینان و اعتماد کرده بودند.

بعد از مرور زمان چپاولگریهایش برای مردم اشکار و نزد مردم منفور و طرد شد.

ولی لذت جاه و مقام و سیم وزر باعث شده بود عمروعاص از صبح خروس خان تا اذان غروب در کاخ والی مشغول چاپلوسی و رانت بازی برای فلان گزمه و فلان معمار باشد..

حکمران شهر از اختلافات بین ۵ نفر منتخب مناطق استفاده کرده و به همراه عمرعاص جلساتی مخفی با مزدورانیکه اهل کوفه نبودندو به نوعی مهاجر بودندبرگزار میکردند تا نحوه خارج کردن ثروت کوفه را از خزانه کاخ بررسی و به مهاجرینی اکنون احساس قدرت کرده بودند رشوه میدادند تا در خفا از والی منصوب و منفور حمایت کنند .

در این بین تنهاکسانیکه از حکمران حمایت میکردند ثروتمندانی بودند که توسط چپاول و راهزنی به ثروتی نامشروع رسیده بودند..

حال مردم کوفه به هر دری میزدند تا حکمران کوفه را از شهر اخراج کنند

ولی چطور......

مردم چگونه میتوانستند بین منتخبین خود صلح آشتی برقرار کنند..

چطور میتوانستند از مکرو حیله عمروعاص شهر را در امان نگهدارند...

مردم بایدیک تصمیم بزرگی میگرفتند نام بد کوفی بودن را از اذعانها پاک کنند..

کاش مردم هیچ شهری مرام کوفی نداشتندو پشت هم بودند..

کاش......

صادق پیشقدم...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.