بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

عجب دوره زمانه ای شده

عجب دوره زمانه ای شده

یک بنده خدایی یک روز در خانه ای را میزند و مقدار آب برای رفع تشنگی درخواست میکنه دختر بچه ای دم در میاید و یک کاسه دوغ خنک به مرد میده ، وقتی مرد تا آخر دوغ را سر میکشد به دختره میگه کوچولو شما هر که درب خانه تان را بزنه و آب بخواهد بهش دوغ خنک میدید دختر بچه میگه

نه بابا دیشب مهمان داشتیم دوغ درست کردیم منتها سوسک افتاد توش برای همین چون می خواستیم دور نریزیم دادیم شما خوردید ، با شنیدن این حرف مرد عصبانی میشه و میزنه کاسه دوغ را میشکنه،

آنوقت دختر داد میزنه و میگه مامان - مامان این آقائه زد کاسه غذای سگمان رو شکست !

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.