بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

حکایت

حکایت

در شهری یک مرد ثروتمند زندگی می کرد و به مردم اصلا کمک نمی کرد و مردم او را دوست نداشتند اما در ان شهر قصابی بود که به رایگان گوشت به مردم می داد و او را دوست داشتند و می گفتند فلانی اینقدر پول دارد چرا کمک نمی کند اما این قصاب حداقل در امد خود را هم می بخشد

تا اینکه مرد ثروتمند مرد و هیچ کس به تشییع جنازه اش نرفت فقط زنش او را به تنهایی به خاک سپرد

فردای بعد از مرگ مرد ثروتمند قصاب دیگر به مردم رایگان گوشت نداد گفتند چرا نمی دهی قصاب گفت کسی که پول گوشت ها را می داد دیروز فوت کرد!!

ای کاش یاد می گرفتیم یکدیگر را راحت قضاوت نکنیم...

محمد رضا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.