ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
طلاق برنامه ریزی شده
با اصرار از شوهرش میخواهد که طلاقش دهد. شوهرش می گوید چرا؟ ما که زندگی خوبی داریم. از زن اصرار و از شوهر انکار.در نهایت شوهر با سرسختی زیاد میپذیرد، به شرط و شروط ها.زن مشتاقانه انتظار میکشد شرح شروط را.
تمام ۱۳۶۴ سکهٔ بهار آزادی مهریه ات را میباید ببخشی.زن با کمال میل میپذیرد.
در دفترخانه مرد رو به زن کرده و می گوید حال که جدا شدیم. لیکن تنها به یک سوالم جواب بده.زن میپذیرد.مرد می پرسد: چه چیز باعث شد اصرار بر جدائی داشته باشی و به خاطر آن حاضر شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم انداختن را بزنی؟
زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد: طاقت شنیدن داری؟...
ادامه داستان در
ttps://telegram.me/joinchat/BorykjvrgrCDBCFWPi2Z8