بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

یارو به زنش خیلی شک میکرد

یارو به زنش خیلی شک میکرد

هر وقت میرفت سر کار به موبایل زنه زنگ میزد میگفت: کجایی؟؟

زنه هم میگفت: خونه!

یارو هم میگفت: جاروبرقی رو روشن کن تا مطمئن شَم

یه روز سرزده میره خونه به پسرش میگه: مادرت کجاس؟

پسره هم میگه: طبق معمول جارو برقی رو ورداشت و رفت

Hamid_Masouminejad

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.