ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
نامه یک پیرمرد به پسرش که در زندان بود
(پسرم اصغر) ؛ امسال نمیتونم زمینم رو شخم بزنم! چون تو نیستی و من هم توانش رو ندارم !!
پسر در جواب نامه پدرش نوشت:
پدر؛ حتی فکر شخم زدن زمین را هم نکن! چون من پولهایی که دزدیدم را آنجا دفن کردم!
پلیس ها که نامه پسر رو خوندند ؛ تمام زمین را کندند؛ اما چیزی پیدا نکردند...
پسر نامه دیگری برای پدرش نوشت و گفت:
پدر؛ این تنها کاری بود که توانستم برایت انجام دهم...
زمینت آماده است!