بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

حکایتی قابل تامل

حکایتی قابل تامل

هرگاه حاکمان دروغ بگویند،باران نمی بارد!

امام رضا(ع)،میزان الحکمه،

جلد 3 ص 28

در سرزمینی که ابرها میگذرندبی آنکه ببارند،بی شک ظلمِ عظیمی صورت گرفته است!

در "کانادا" پیرمردی را به خاطردزدیدن نان به دادگاه احضارکردند.پیرمرد به اشتباهش اعتراف کرد وکار خودش را اینگونه توجیه کرد:خیلی گرسنه بودم و نزدیک بودبمیرم.

قاضی گفت: تو خودت می‌دانی که دزد هستیو من ده دلار تو را جریمه میکنم و  میدانم که توانایی پرداخت آنرانداری،به همین خاطر من جای توجریمه را پرداخت میکنم.در آن لحظه همه سکوت کرده بودند و دیدند که قاضی ده دلاراز جیب خود در آورد و درخواستکرد تا به خزانه بابت حکم پیرمرد پرداخت شود.سپس ایستاد و به حاضرین درجلسه گفت:همهٔ شما محکوم هستید و بایدهر کدام ده دلار جریمه پرداخت کنید،چون شما در شهری زندگی میکنید که فقیر مجبور می‌شودتکه ای نان دزدی کند!در آن جلسه دادگاه ۴٨٠ دلارجمع شد و قاضی آن را به پیرمرد بخشید!

حضرت علی(ع)میفرمایند:

اگر در شهر مسلمانان فقیری دیدی،بدان که دولتمردان  آن شهرمال آنها  را میدزدند!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.