بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

داغنامه پراید

داغنامه پراید

خر کیف شدیم و شاد و شنگول آن روز که آمدی به کشور

چندی نگذشت از حضورت در جاده و راه و کوی و معبر

گردید برای ما مشخص بد جور شدیم خاک بر سر

دیدیم که نیستی به غیر از یک قوطی چهار چرخ با در

فرمان تو مثل طوق لعنت بوق تو شبیه عرعر خر

کاپوت تو مثل کهنه سینی استارت تو مثل جیغ دختر

صندوق تو مثل گور تاریک کپسول چو مُرده ای است در بَر

مثل حلزون به وقت سرعت، گاه از حلزون اگرچه کمتر

فرم تو شبیه قوطی رب وزن تو شبیه بالش پر

رینگ تو شبیه چرخ گاری رنگ تو شبیه ریق کفتر

از سفتی صندلی چه گویم، چون کیسه ی شن به روی سنگر

جنس تو شبیه قلوه سنگ است نرخ تو به نرخ دُر و گوهر

از دست پراید میگریزیم ،یارب مددی رسان که دیگر

این قاتل نا نجیب سیار حتی نشود نصیب کافر

مهدی پیرهادی

وطنز  پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.