بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

خدایا کفر می گویم؟

خدایا کفر می گویم؟

دیگر "زمینت" بوی "زندگی" نمیدهد....

کودکان گُل فروش را را میبینی؟

مردان خانه به دوش را میبینی؟

دخترکان تَن فروش را میبینی؟

مادران سیاه پوش را میبینی؟

واعظان دین فروش را میبینی؟

محرابهای فرش پوش را میبینی؟

پسران کُلیه فروش را میبینی؟

زبانهای عشق فروش را میبینی؟

انسانهای آدم فروش را میبینی؟

همه را میبینی؟

میخواهم یک تکه از "آسمانت" را بخرم

دیگر "زمینت" بوی "زندگی" نمیدهد....!!

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.