بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

خاطرات یک پزشک جراح از معلمش

خاطرات یک پزشک جراح از معلمش

دبیرستان که بودیم یه دبیر فیزیک و مکانیک داشتیم که قدش خیلی کوتاه بود اما خیلی نجیب و مودب با حافظه خیلی خوب !

قبل اینکه بیاد گچ و تابلو پاک کن رو میذاشتیم بالای تابلو که قدش نرسه برشون داره، هر دفعه میگفت ؛ اقا من از شما خواهش کردم اینا رو اونجا نذارین اما باز میذارین! یه روز سر کلاسش یه مگس گرفتیم و نخ بستیم به پاش، تا برمیگشت رو تابلو بنویسه مگس رو رها میکردیم وز وز تو کلاس و تا برمیگشت رو به ما، نخش رو میکشیدیم، بنده خدا میموند این صدا از کجاست اخر سر هم نفهمید و مگسه هم با نخ پاش از پنجره فرار کرد!

با وجود این همه شیطونیای ما، خیلی دوسمون داشت و باهامون کار میکرد که بتونیم همه مسائل فیزیک مکانیک رو حل کنیم.

چند سال گذشت، اینترن بودم و تو اورژانس نشسته بودم که دیدم اومد، خیلی دلم براش تنگ شده بود، سلام کردم و کلی تحویلش گرفتم، که ما مدیون شماییم و از این حرفا. بعدم براش چایی اوردم و نشستیم به مرور خاطرات اونوقتا که یهو یه لبخند زد و گفت تو دانشگاه هم نخ میبندی پای مگس؟!

خشکم زد

-عه مگه شما فهمدید کار من بود؟! چرا هیچی بهم نگفتید؟!

باز یه نگاه معلمی و از سر محبت بهم کرد و با لبخند گفت:

-حالا اون گچ و تابلو پاک کن که می گفتم نذارید اون بالا رو خیلی گوش میدادید؟! دعواتون میکردم از درس زده میشدید، حیف استعدادتون بود درس نخونید! وقتی یه معلم ببینه دانش اموز بازیگوشش دکتر شده جبران همه خستگیها و اذیتاش میشه!

کاش تنبیه میشدم اما اینطور شرمنده نمی شدم! اذیت های ما رو به روی ما نمی اورد نکنه از درس زده شیم اونوقت ما اون قد کوتاه رو میدیدیم ، این روح بزرگ رو نه !

واقعا معلمی شغل انبیاست نه برا تعلیم فیزیک و مکانیک، واسه تعلیم صبر و علم و هزار خصلت دیگه که فقط تو اموزش انبیا میشه پیدا کرد !

نسیم وحی

nasimevahy

اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.