بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

گامی_با_شهدای_حافظ_قران_کریم

گامی_با_شهدای_حافظ_قران_کریم

شهید_سرگرد_موسی_جمشیدیان ، متولد سال 1362، دارای یک فرزند دختر می‌باشد.

این شهید سعید، نهمین شهید مدافع حرم لشگر هشت نجف اشرف و فرمانده یکی از گروهان‌های زرهی این لشکر بود.

در همان جلسه خواستگاری آقا موسی می گوید دوست دارم زندگی داشته باشم که زمینه_ساز_ظهور_حضرت_مهدی(عج) باشد.  همین حرف کنار خوش خلقی، متانت و خنده رو بودن آقا موسی کافی است تا بله را بگوید.می گوید: برای مراسم عروسی رفتیم زیارت خانه خدا، مرداد ماه سال 88 بود و بعد از اینکه از زیارت بازگشتیم با یک مهمانی ساده، زندگی مشترکمان را شروع کردیم. از همان ابتدای آشنایی من را به درس خواندن ترغیب می کرد. خودش هم دانشجوی ارشد بود در رشته جغرافیا. از خوش سفر بودن آقا موسی می گوید: بیشتر سفرهای ما سفر زیارتی بود. در این شش سال، بیشتر از 10 مرتبه به زیارت امام رضا(ع) رفتیم،دوبار کربلا و یک مرتبه هم زیارت خانه خدا نصیبمان شد که تک‌تک این سفرها برای من پر از خاطره‌های زیباست.

همسر شهید موسی جمشیدیان نیزکه حافظ کل قران کریم واز طلاب سطح سه موسسه آموزش عالی حوزوی مجتهده امین رحمةالله‌علیها است در وصف همسر شهیدش چنین ادامه میدهد : از ویژگی‌های بارز شهید ، انس با قرآن بود تا آنجا که ملزم بودند هر روز صبح‌ها قبل از رفتن به محل کار خویش، قرآن کریم را باز نموده و قرائت نمایند و در آیات الهی تأمل کند و بدون اینکه کسی حتی پدر و مادر ایشان بدانند، قرآن کریم را حفظ می کردند.نماز اول وقتشان هرگز ترک نمی شد. از اخلاق کریمانه ایشان این بود که به کوچک و بزرگ سلام می کرد. همیشه به پدر و مادرش کمک می کرد، خیلی خیلی کم حرف بود و ولایت مدار، ارادت عجیبی به حضرت_زهرا(سلام.الله.علیها) داشت. می گفت دوست دارم خدا به من سه دختر بدهد و در اسم هر سه از نام فاطمه استفاده کنم. دخترمان را خیلی دوست داشت.بغلش می کرد، می بویید و همه اش می گفت که تو فاطمه من هستی. بعضی وقت ها حسودی ام می شد از بس که "فاطمه زینب" را دوست داشت. اسم من را نیز در گوشی اش پرتو فاطمه ذخیره کرده بود. وقتی پرسیدم چرا؟ گفت : آخر ما شیعیان، شعاعی از نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستیم ،نظم ایشان در امور را هم می‌توان از شاخصه‌های بارز این شهید برشمرد.

دعای شهید همیشه این بود: ألّلهم أخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ

بی قراری اش برای رفتن هر روز بیشتر از قبل می شد. گفتم: من راضی به رفتن تو نیستم و فقط گفت: جواب حضرت زهرا(س) با خودت

وقتی می خواست خداحافظی کند گفت: راضی باش تا شما هم شریک باشی.دلم لرزید. تماس که قطع شد، گفتم: خدایا من راضی راضی ام. نذر کرده بود م که برای سلامتی آقا موسی زیارت جامعه کبیره بخوانم آن هم هر روز. شب جمعه فراموش کردم بخوانم.28 روز بود رفته بود. پنجشنبه 14 آبان سال 94 موسی به خواسته اش رسید.

(دیگر بغض نداشت. حالا به راحتی حرف های دلش از چشم هایش می بارید؛)ادامه داد هر سفر زیارتی که می رفتم از خدا می خواستم حتی یک ثانیه بعد از آقا موسی نباشم. یاد زیارت جامعه کبیره که نذرش کردم افتادم.بارها دراین دعا می خوانیم بابی انت و امی و....دعای من مستجاب شده بود.جنس گریه هایم بعد از شهادت موسی حسابی فرق کرد.از ناحیه گردن و پهلو ترکش خورده بود و می شد چهره اش را دید.هیچ شکی نیست که مصیبت ما، در برابر مصیبت آقا ابا عبدالله علیه السلام هیچ است. اما وقتی صورتش را دیدم همه اش این جمله امام حسین(ع) بعد از شهادت حضرت علی اکبر(ع) بر زبانم جاری می شد؛بعد از تو خاک بر سر این دنیا... دلش جا مانده بود در روز 14 آبان سال94، گریه اش تمامی نداشت.

آری ،روز آخر با خانواده تماس گرفته بود و با آب قمقمه وضو گرفته بود و مشغول تلاوت قران شد .

در بخش پایانی کتاب چشم روشنی که زندگی نامه این شهید بزرگوار است وشهید حججی هم از راویان آن است می خوانیم همه اشک هایشان دست خودشان نبود. و از چشمانشان جاری می شد. موشک کرنت اسرائیلی کار خودش را کرده بود. در چهاردهم آبان سال 94 عمر موسی در این دنیا به پایان رسید. قرآنش کنارش افتاده بود. همان قرآنی که همیشه دستش بود. نیروها را از زیرش رد می کرد و می فرستاد به میدان جنگ. حفظ قرآنش را هم با همین قرآن انجام داد. صفحه 72 قرآنش پر از خون شده بود. صفحه ای که در آن آیه ( وَلَاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فِی سبیلِ اللّهِ أَمواتاً بَلْ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یرزقونَ) بود.

نسیم وحی

nasimevahy

اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.