بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

پدری مقابل پسرش قرآن ،سکه و مشروب گذاشت.

پدری مقابل پسرش قرآن ،سکه و مشروب گذاشت.

گفت پسرم هر کدام را دوست داری بردار

پدر در فکر خود گفت  اگر قرآن را برداشت مومن می شود ،

اگر سکه را برداشت کاسب می شود

و اگر مشروب را برداشت که فاسد می شود

پسر جلو آمد و قرآن را زیر بغل زد , سکه را در جیب گذاشت و مشروب را سر کشید

پدر آهی کشید و گفت: بی شرف یکی از مسئولین اختلاس گر میشود

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.