بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

عاقبت غم ها به پایان می رسد

عاقبت غم ها به پایان می رسد

غم مخور لایک فراوان می رسد

آب و برق ما اگر شد قطع هیچ

شکر ایزد نت کماکان می رسد

توی فال پیج حافظ خوانده ام

یوسف مصری به کرمان می رسد

از دی جی سعدی دورن پیج خویش

نغمه هایی در گلستان می رسد

در اینستاگرام ادب آموختم

هی نصیحت‌های لقمان می رسد

جای دیگر در اینستا نقل شد

زلزله فردا به تهران می رسد

توی پیج دیگری دردِ دل ِ

عاشقی با چشم گریان می رسد

نکته ای رندانه گویم این وسط

بعد ماه مهر، آبان می رسد

دختری کرده است فالو بنده را

"اندک اندک جمع مستان می رسد"

یک نفر بود عاشقانه کپشنش

لایکهایش زیر باران می رسد

عده ای هم , باکلاس و لاکچری

کار ایشان تا به سامان می رسد

عکسشان از ساعت و کیف و دماغ

تا به مارک بند تنبان می رسد

خسته ایم از این اداها کِی خدا!

لاکچری بازی به پایان می رسد؟

محمدرضا شکیبایی‌زارع

وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.