بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

هوای امروز مشهد ؛ پنجشنبه ۲۹ شهریور ۹۷:

http://uupload.ir/files/x6lv_%D9%87%D9%88%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%AF.jpg

هوای امروز مشهد ؛ پنجشنبه ۲۹ شهریور ۹۷:

قسمتی ابری تا نیمه ابری با احتمال رگبار باران گاهی افزایش باد

حداکثر دما: ۲۶+

حداقل دما: ۱۱+

شاخص کیفی هوا: ۷۶ / سالم

هواشناسی

ShahraraNews

قرآن

http://uupload.ir/files/7zjr_124.jpg

قرآن

پنجشنبه29شهریورسال97

برنامه تلاوت روزانه | صفحه صد و بیست و چهارم، سوره مبارکه مائده

آیا حضرت ابولفضل(ع) در ظهر عاشورا از عَلَم چند صدکیلویی در جنگ استفاده میکردند؟

آیا حضرت ابولفضل(ع) در ظهر عاشورا از عَلَم چند صدکیلویی در جنگ استفاده میکردند؟

در جنگ‌‌های زمان صدر اسلام و حتی قبل از آن معمولاً از علم (یا رایة) استفاده می‌شده و این عَلَم‌ در حقیقت همان چیزی بوده است که ما آن را امروزه پرچم می‌گوییم. معمولاً در جنگ‌ها علم (پرچم) را به دست شجاع‌ترین و جنگجوترین افراد می‌دادند و تا زمانی که پرچم در میان سپاه برفراز بود و روی زمین نیفتاده بود، سپاهیان انسجام داشتند، در حدیثی که از امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ نقل شده است، به همین مطلب اشاره شده است. حضرت می‌فرماید: «همیشه پرچم جنگ را به دست مردان شجاع و غیرتمند بسپارید زیرا مردان با استقامتند که، پرچم را تنها نگذارند و آن را رها نسازند... »

سید حسین معتمدی می‌نویسد: «سابقه عَلَم بسیار طولانی و قدیمی است و در اسلام و قبل از اسلام در بین کشورها و شهرها و جمعیت‌ها مرسوم بوده است.»

در روز عاشورا و در واقعه کربلا در سال 61 ه‍ نیز قطعاً از عَلَم استفاده شده است و آن علم به بعضی از اشکالی که امروزه مرسوم می‌باشد نبوده است، « امام حسین  علیه السلام  روز عاشورا پرچم جنگ را به دست برادرش حضرت عباس علیه السلام  سپرد.»

«و زمانی که حضرت عباس ـعلیه السلام  خدمت امام آمد و از او اذن میدان طلبید. امام( ع) گریست و ابتدا اجازه نداد و فرمود : تو علمدار من هستی اگر تو به شهادت نایل شوی سپاه من از هم می‌پاشد.»

اما در رابطه با علم‌های امروزی، یکی از نظرات افراطی این است که این علم‌ها و سایر آلات و وسائلی که در عزاداری استفاده می‌شود همه آن‌ها از اروپا و از مسیحیت وارد ایران شده‌اند. و در حقیقت این‌ها تقلیدی هستند از مراسم‌های مسیحیان در شهادت حضرت مسیح (ع)طبق این نظریه زنجیر زنی، تیغ زنی، موزیک و سنج زنی، مصیبت خوانی و نوحه سرایی از مسیحیت گرفته شده است که ایراداتی نیز به آن وارد است. برخی دیگر قائلند که این «علم ها» نماد «سرو» هستند و سرو درختی است که تسلیم روند طبیعی گیاهان نمی‌شود. و حتی در زمستان هم سرسبز است. یعنی همواره زنده است. درست همانند شهید که نمی‌میرد، و همواره زنده است.

 البته یک مطلب که تقریباً همه در آن اتفاق نظر دارند این است که سابقه این علم‌های جدید خیلی طولانی نیست.

بحارالانوار، ج100، ص51.

عزاداری سنتی شیعیان ج1، ص589.

کسی که امام حسین ع با پایش دنبالش رفت و نپذیرفت !

کسی که امام حسین ع با پایش دنبالش رفت و نپذیرفت !

عبیدالله بن حر جعفی(ابن حر در سریال مختارنامه)، از کسانی که دعوت امام حسین (ع) برای همراهی را نپذیرفت. عبیدالله ابتدا از یاران معاویه در جنگ صفین در مقابل امام علی (ع) بود که پس از شهادت امام علی (ع) به کوفه آمد. وی در واقعه کربلا، دعوت به یاری امام حسین (ع) را نپذیرفت و پس از شهادت امام (ع) پشیمان شد. در قیام مختار ابتدا به قیام‌کنندگان پیوست. اما پس از مدتی از صف یاران مختار جدا شد و جزء سپاهیان مصعب بن زبیر در مقابل مختار قرار گرفت.

زندگی نامه

"عبید الله بن الحر  از قبیله بنی سعد العشیره جعفی بود. درباره تاریخ ولادت وی اطلاعی در دسترس نیست. جز اینکه به نظر می‌رسد در زمان قتل عثمان بن عفان در ایام جوانی بوده است. عبیدالله از هواداران عثمان بن عفان بود و پس از قتل عثمان به معاویه پیوست و در جنگ صفین همراه با سپاهیان او با امام علی(ع) جنگید. عبیدالله پس از شهادت امام علی(ع) به کوفه رفت. درباره زندگی وی پس از شهادت امام علی(ع) تا وفات معاویه اطلاعی در دست نیست.

عبیدالله و واقعه کربلا

پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری و تصمیم امام حسین(ع) برای آمدن به کوفه، عبیدالله از کوفه بیرون آمد تا با امام مواجه نشود. اما در نزدیکی کربلا با وی مواجه شد. نقل است که امام حسین(ع) وقتی به منزلگاهی به نام قصر بنی مقاتل یا به روایتی «قطقطانیه» در چند فرسخی کربلا رسید، خیمه‌ای دید و پرسید که آن از کیست؟ گفتند از آن عبیدالله بن حر جعفی. امام(ع) کسی را نزد او فرستاد (بیشتر کتب، نام این فرستاده را حجاج بن مسروق جعفی نوشته‌اند) تا او را به یاری اردوی امام(ع) دعوت کند، ولی او بهانه آورد و گفت: «من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین(ع) به آنجا آید و من نتوانم یاریش کنم.» فرستاده امام بازگشت و پاسخ عبیدالله را به امام(ع) رساند.

پس از آن امام حسین(ع) خود نیز به خیمه عبیدالله رفت و نشست و خدا را سپاس گفت و گفت: «ای مرد، در گذشته خطا بسیار کردی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه می‌کند، آیا نمی‌خواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جد من روز قیامت، نزد خدا شفیع تو باشد؟» گفت: «یابن رسول الله، اگر به یاری تو آیم، همان اول کار، پیش روی تو کشته می‌شوم، و نفس من به مرگ راضی نیست، ولی این اسب مرا بگیر، به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته مگر اینکه به آن رسیده و هیچکس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافته‌ام.» حسین(ع) از او روی برگرداند و فرمود: «نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو.» و سپس این آیه از سوره کهف را خواند:

«و ما کنت متخذ المضلین عضدا؛ ما گمراهان را به یاری خود نمی‌طلبیم.»

«اما از اینجا بگریز و برو! نه با ما باش و نه بر ما! زیرا اگر کسی صدای استغاثه ما را بشنود و اجابت نکند، خداوند او را به رو در آتش جهنم می‌اندازد و هلاک می‌شود.» آنگاه امام(ع) به خیمه خود بازگشت.

عبیدالله پس از واقعه کربلا، به شدت از کوتاهی و قصور خویش پشیمان شد و دائما خود را ملامت می‌کرد. او در اشعاری این اندوه و حسرت را بیان می‌کند:

فیالک حسرة ما دمت حیا  تردد بین صدری و التراقی

آه از حسرتی که تا زنده‌ام در میان سینه و گلویم در جریان است.

با قیام مختار ثقفی در سال ۶۶ق برای خونخواهی امام حسین(ع)، عبیدالله به نیروهای مختار پیوست و او را همراهی کرد و با ابراهیم بن مالک اشتر به جنگ ابن زیاد رفت. ابراهیم از وجود او در میان نیروهای مسلح خود نگران بود و محرمانه به مختار گفت: «می‌ترسم که عبیدالله بن حر در زمان حساسی مرا تنها گذارد.» ولی مختار به او گفت: «با او نیکی کن و چشم او را به مال پر کن! او دنیاپرست است.»

ابراهیم اشتر با او به شهر تکریت رفت و او را مأمور مالیات آن منطقه کرد. و بعد مالیات را در میان همراهان تقسیم نمود و برای او پنج هزار درهم فرستاد. عبیدالله خشمگین شد و اعتراض کرد و گفت ابراهیم، خودش بیشتر برداشته است، در حالی که ابراهیم قسم خورد که چنین نبوده و مجددا برایش پول بیشتری فرستاد، ولی او باز راضی نشد و بر مختار خروج کرد و عهدی که با او بسته بود، شکست و روستاهای اطراف شهر کوفه را غارت و عمال مختار را کشت و اموالشان را گرفت و به بصره نزد مصعب بن زبیر رفت. مختار هم عده‌ای را فرستاد تا خانه‌اش را خراب کردند.

هنگامی که مصعب بن زبیر برای جنگ با مختار ثقفی حرکت کرد، عبیدالله به او پیوست و در جنگ با مختار ثقفی در سپاه مصعب بود. اما مصعب از وی ترسید و زندانی‌اش کرد. پس از مدتی عبیدالله با وساطت عده‌ای آزاد شد و به جمع‌آوری سپاه پرداخت و سیصد تن جنگجو گردآورد و پس از تکریت به کوفه حمله کرد و کار را بر مصعب بن زبیر دشوار ساخت. سرانجام عده‌ای از سپاهیانش متفرق شدند و او از بیم اسارت، در سال ۶۸ق، خود را به فرات انداخت و غرق شد.

مراسم هفتمین روز درگذشت بزرگ خاندان ندافی زنده یادحاج قنبر ندافی

http://uupload.ir/files/132n_%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85_%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%85%DB%8C%D9%86.jpg

مراسم هفتمین روز درگذشت بزرگ خاندان ندافی زنده یادحاج قنبر ندافی در مورخ ۹۷/۶/۳۰ در مسجد امام حسین(ع) فشتم برگزار میگردد

loulemancity

آیا این که مداحان میگویند که حضرت عباس جز در لحظات آخر شهادت امام حسین را به لفظ برادر خطاب نکرده است

آیا این که مداحان میگویند که حضرت عباس جز در لحظات آخر شهادت امام حسین را به لفظ برادر خطاب نکرده است و تنها به الفاظ مولا و سید خطاب کرده  حقیقت دارد!؟

پاسخ

در این شکی نیست که حضرت عباس در لحظات آخر زندگی و در هنگامه شهادت برادرش را چنین مخاطب قرار داد:

«نادی باعلی صوته ادرکنی یا اخی » «با صدای بلند فریاد زد برادر مرا دریاب »

ابصار العین ص30

اما این که حضرت جز در این لحظات آخر دیگر حسین(ع) را با تعبیر برادر خطاب قرار نداده است قابل قبول نمی باشد و در موارد متعددی این تعبیر از عباس علیه السلام واقع شده است .

آنجا که از حسین(ع) اجازه ورود به میدان می خواست، امام را چنین مخاطب قرار داد:

«یا اخی هل من رخصه » « ای برادر آیا اجازه به میدان رفتن را می دهی »

بحار الانوار ج45 ص41

آنجایی که شمر برای عباس علیه السلام امان نامه فرستاد ، ایشان چنین پاسخ داد:

« آیا می خواهی که برادر و سرورمان حسین فاطمه را واگذاریم و در اطاعت ملعونان و فرزندان ملعون ها در آییم »

مثیر الاحزان ص55

در روز تاسوعا امام حسین را چنین مخاطب قرار داد:

«ای برادر آنان به سوی تو حرکت کرده اند» « یا اخی اتاک القوم »

تاریخ طبری ج5 ص416

انساب الاشراف ج3 ص391

نتیجه گیری:

بنابراین ادعای این که حضرت عباس جز در لحظات آخر زندگی دیگر امام حسین(ع) را با تعبیر برادر مخاطب قرار نداده است قابل قبول نمی باشد

چوب‌بی حرمتی به محرم....

http://uupload.ir/files/t1fa_%DA%86%D9%88%D8%A8%E2%80%8C.jpg

چوب‌بی حرمتی به محرم....

شرب خمر محمدرضاپهلوی وکارتر در دیدگان میلیون ها ببینده ایرانی تلویزیون در روز تاسوعا

 خاطرات ملکه پهلوی ص۳۴۷

خاندان_پهلوی

أَینَ عَمار؟!!! (أَینَ عَمار؟!!!)]

ammar_1318

(روز عاشورا چگونه گذشت؟)قسمت اول

(روز عاشورا چگونه گذشت؟)قسمت اول

طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی 21 مهر سال 59 هجری شمسی می شود. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.

در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز 21 مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر 3-+ دقیق اختلاف می تواند داشته باشد) را استخراج کرده ایم و روایات مقتل نگارها را با این ساعتها تنظیم کرده ایم.

5:47 اذان صبح

امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»

طرف مقابل نیز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.

حدود 6

امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند

طلوع آفتاب

کمی بعد از طلوع آفتاب امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه ی مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشده است

حدود 8

بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوانهای کوفه بود)(الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.

بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر و فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند.

بعید نیست که کسان دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.

حدود 9

روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست، آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی با تعداد کشتگان حمله اول 50 نفر ذکر شده است.)

حدود 10

بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.

بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند.

همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت.

 بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد 500 تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیر باران کردند که آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر 23 اسب لشکریان امام(ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح،آن نفرات را 50 نفر و این شهر آشوب 38 نفر ذکر کرده است.

اولین شهید، ابوالشعثا بود و 8 تیر انداخت که 5 نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد.

گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند زهیر و 10 نفر به آنها حمله کردند.

حدود 11

بعد از این حملات، امام‌(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد.

اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. ‌بعضی «در مقابل نگاه امام‌(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».

یک بار هفت نفر از اصحاب امام‌(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد

 اذان ظهر

حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.»

 امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»

التماس دعا رضا زرگر

مردم_ایران_یادتان_هست

http://uupload.ir/files/fknz_%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85.jpg

http://uupload.ir/files/mbh_%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%851.jpg

مردم_ایران_یادتان_هست

بی_حرمتی_فتنه_گران

ظهر_عاشورای_سال88

[أَینَ عَمار؟!!! (أَینَ عَمار؟!!!)]

ammar_1318