بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

شنیده اید که بعضی ها می گویند:

شنیده اید که بعضی ها می گویند:

من بچه بودم، مادرم در دهه عاشورا، مرا پای روضه ها شیر می داد؛

در گوش من «حسین حسین» می خواند.

بعد آرام آرام با همین ذکر بزرگ شدم و بالا آمدم؟

با «شیر» در دلم شد و با «جان» به در شود!

بالاتر از این را  می گویم؛

در یک فراز و دید بالاتر، این پیوند، به اصطلاح روز «ژنتیکی» است.

یعنی «من الازل الی الابد؛ من الادم الی الخاتم و من الخاتم الی القیامة» این رابطه و پیوند برقرار است.

این مساله را نباید سطحی دید.

پیوند با امام حسین علیه السلام، یک مساله عادی نیست و باعث استقامت است

«عمرسعد» آدم عجیبی ا‌ست. آدم فکر نمی‎کند کسی مثل او فرمانده‎ تاریک‌ترین سپاه تاریخ بشود.

«عمرسعد» آدم عجیبی ا‌ست. آدم فکر نمیکند کسی مثل او فرمانده تاریک‌ترین سپاه تاریخ بشود. ماها تصور میکنیم سردسته‌ی آدم‌هایی که مقابل امام حسین میایستند، باید خیلی آدم عجیب و غریبی توی ظلم و قساوت باشد. ظاهراً اما اینطور نیست.

عمرسعد، خیلی هم آدم دور از دسترس و غریبی نیست. ماها شاید شبیه «شمر» نباشیم یا نشویم هیچ‌وقت، اما رگه‌هایی از شخصیت عمرسعد را خیلی‌هایمان داریم. رگه‌هایی که وسط معرکه می‌تواند آدم را تا لبه‌ی پرت‌گاه ببرد.

از همان لحظه‌ی اول ورود به کربلا شک دارد به آمدنش، به جنگیدنش با حسین. حتی جایی آرزو کرده که کاش خدا من را از جنگیدن با حسین نجات بدهد. عمر سعد «علم» دارد. «علم» دارد به این‌که حسین حق است. به این‌که جنگیدن با حسین، یعنی قرار گرفتن توی سپاه باطل.

اما چیزهایی هست که وقت «عمل» می‌لنگاندش. زن و بچه‌هاش، مال و اموالش،‌ خانه و زندگی‌اش و مهم‌تر از همه‌ی این‌ها؛ گندم‌های ری؛ وعده‌ی شیرین فرمانداریِ ری.

شب دهم امام می‌کِشدش کنار، حرف می‌زند با او. حتی دعوتش می‌کند به برگشتن، به قیام در کنار خودش. می‌گوید؛ می‌ترسم خانه‌ام را خراب کنند،‌امام جواب میدهند: خانه‌ی دیگری می‌سازم برایت.

میگوید؛ میترسم اموالم را مصادره کنند! امام دوباره میگویند؛ بهتر از آن‌ها را توی حجاز به تو میدهم. میگوید نگران خانواده‌ام هستم، ‌نکند آسیبی به آن‌ها برسانند..

ماها هم «شک» داریم، همیشه در رفت و آمدیم بین حق و باطل. با آن‌که به حقانیت حق واقفیم. مال و جان و زندگی و موقعیت‌مان را خیلی دوست داریم؛‌ از دست دادنشان خیلی برایمان نگران‌کننده است.

و این‌ها نشانه‌های خطرناکی‌ هستند. نشانه‌های سیاهی از شباهت ما با عمرابن‌سعد‌ابن‌ابی‌وقاص. هزاری هم که هر بار توی زیارت عاشورا لعنتش کنیم.

عمرسعد از آن خاکستری هایی بود که کربلا تکلیفشان را با خودشان معلوم کرد. رفت و آمد میان سیاهی و سفیدی تمام شد دیگر. رفت تا عمق سیاهی‌ها و دیگر همان‌جا ماند...

غمخوارششکلی

آغاز مراسم دیرین یازده محرم رودبنه

http://uupload.ir/files/05nl_%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2_%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85.jpg

آغاز مراسم دیرین یازده محرم رودبنه

http://gilfam.ir/?p=1996

گیل فام به رنگ گیلان

غروب عاشورا

غروب عاشورا

مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید

راوی داستان به غروب منا رسید

پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت

او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید

افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب

باد مخالف آمد و ابر بلا رسید

بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد

وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید

از تل زینبیه سرازیر شد زنی

آری رسید خواهرش اما کجا رسید

جایی که حنجری شده درگیر خنجری

جایی که جان او به لب تیغ ها رسید

جشن است! دور هلهله‌ ها هم گذشت و حال

هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید

برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت

ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید

(میلادحسنی )

وداع

وداع

نزدیک مغرب است خدایا چه می شود؟

کشتی شکست خورده دریا چه می شود؟

از لاله های خون جراحات زخم عشق

مقتل ز عمق فاجعه دریاچه می شود

با چکمه های بند نبسته رسیده شمر

با زخمهای سینه بابا چه می شود

قاتل ز بس برید از نفس فتاد

ای سر بریده بعد تو با ما چه می شود

نزدیک مغرب است چه باد مخالفی

نزدیک مغرب است ندا داد هاتفی...

ای کشته فتاده به صحرا حسین من

ای میوه رسیده زهرا حسین من

آن کهنه پیرهن که خودم بافتم چه شد

ای بانی قیامت کبرا حسین من

یادش به خیر شانه زدن های موی تو

ای صاحب شفاعت عظما حسین من

چشمت زدند عاقبت این هرزه چشم

قربانی حسادت دنیا حسین من

مغرب شد و گذشت وَ حالا شب آمده

بعد از تمام حادثه ها زینب آمده

زینب رسید و خاطره ها را مرور کرد

از بین نیزه های شکسته عبور کرد

آهی کشید و گفت «أأنت اخی»حسین

اینجا گریز روضه ی ما جفت و جور کرد

بشنید یا «اخی الیً»صبور باش

دل را به امر حنجر پاره صبور کرد

در آخرین دقایق گودال قتلگاه

هر نیزه ای به گونه ای عرض حضور کرد

قلب ز شعله دلخورش آتش گرفته است

ناگاه دید چادرش آتش گرفته است

علی اکبر لطیفیان

حصرت رسول اکرم صلی الله علیه:

http://uupload.ir/files/d6mr_%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%A7.jpg

حصرت رسول اکرم صلی الله علیه:

همانا با شهادت امام حسین علیه السلام

حرارتی دوقلوب مومنان ایجاد شده که هرگز سرد نمی شود .

هنوز می چکد از چشم آسمان آتش

زمین و هر چه در آن می کشد فغان آتش…

سلام من به محرم ، به غصه و غم مهدی

به چشم کاسه خون وبه شال ماتم مهدی

نسیم وحی

nasimevahy

اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج

این آبها که ریخت، فدای سرت که ریخت

این آبها که ریخت، فدای سرت که ریخت

اصلا فدای امّ بنین، مادرت، که ریخت

گفته خدا دو بال برایت بیاورند

در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت

اثبات شد به من که تو سقای عالمی

بر خاک، قطره قطرۀ چشم ترت که ریخت

طفلان از اینکه مشک به دست تو داده اند

شرمنده اند، بازوی آب آورت که ریخت

گفتم خدا به خیر کند قامت تو را

این قوم غیض کرده به روی سرت که ریخت

وقت نزول این بدن نا مرتّبت

مانند آب ریخت دلم؛ پیکرت که ریخت

معلوم شد عمود شتابش زیاد بود

بر روی شانه‌های بلندت سرت که ریخت

اما هنوز دست تو را بوسه می‌زنم

این آب‌ها که ریخت فدای سرت که ریخت

﴿علی اکبر لطیفیان﴾

سلام_آقا_جان

http://uupload.ir/files/j5t3_%D9%87%D8%B1%DA%A9%D8%B3%DB%8C.jpg

سلام_آقا_جان

هر کسی داد سَلامی به تو و

اَشکَـش ریخت

اونَظَرکَرده ی حَضرت زَهراست،

اَباعبدالله...

السلام_یا_ابا_عبداللّــه