بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

معاون استاندار خوزستان:

http://uupload.ir/files/nw7n_%D9%85%D8%B9%D8%A7%D9%88%D9%86.jpg

معاون استاندار خوزستان:

تعداد قربانیان  حمله تروریستی به رژه نیروهای مسلح در اهواز به ۱۱ نفر رسید و احتمال افزایش آن وجود دارد.

تعداد مجروحین نیز به بیش از ۳۰نفر رسیده است

Razavieduu

مادرم گوشی اندروید ندارد

مادرم گوشی اندروید ندارد

ولی همیشه در دسترس ماست

از بازار هیچ گزینه ای را دانلود نمیکند

ولی با زنبیل هنوز نان داغ را برای صبحانه تهیه میکند...

محبتش همیشه بروز است

تب کنم، برایم می میرد

هرگز بی پاسخم نمیگذارد

درد دلم را گوش میدهد

سایلنت نمیکند

دایورت نمیکند

تا ببیند سردم شده

لایک نمی کند

پتو را به رویم می کشد...

مادرم گوشی اندروید ندارد

تلفن ثابت خانه ی ما به هوای مادرم وصل است هنوز

من بیرون باشم دلشوره دارد

زنگ میزند...

ساعت آف مرا چک نمیکند

فقط غر میزند

که مبادا چشم هایم درد بگیرد...

فالوورهای مادرم

من، خواهر و برادرهایم هستیم...

اینستاگرام ندارد ولی

هنوز دایرکت ما بچه ها با مادرمان همان فضای آشپزخانه است

و درد دل هایی از جنس مادرانه...

ولی مادرمان چند سالی است خیلی تنهاست

چون ما گوشی مان اندروید است

بله ما اینترنت داریم

تلگرام داریم

واتساپ داریم

اینستاگرام داریم

کلا کار داریم

وقت نداریم

یک لحظه صبر کن شده جواب مادر وقتی صدایمان می زند

چقدر این مادرها مهربانند

مــن در عجبم با چقدر صبر و تواضع و مهر و محبت

میتوان " مادر " بود...

هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد

http://uupload.ir/files/1z50_%D9%87%D8%B1%DA%AF%D8%B2.jpg

هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد

او ماند که درکنار زینب(س)باشد

سجّاد(ع) که سجّاده به او دل می‌بست

تدبیرخدا بود که کربلا در تب باشد

شهادت امام سجاد(ع)بر شما تسلیت باد..

گوشت فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر درندگان حرام است

گوشت فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر درندگان حرام است

طبق کلام امام هادی علیه السلام گوشت فرزندان فاطمه سلام الله علیها، بر درندگان حرام است

در ایام متوکل عباسی زنی ادعا کرد که من حضرت زینب هستم و متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از آن زمان سالهای زیادی گذشته است.آن زن گفت : رسول خدا در من تصرف کرد و من هر چهل سال به چهل سال جوان می شوم.

متوکل، بزرگان و علما را جمع کرد و راه چاره خواست.متوکل به آنان گفت: آیا غیر از گذشت سال، دلیل دیگری برای رد سخنان او دارید؟ آنان به متوکل گفتند :

امام هادی علیه السلام را بیاور شاید او بتواند باطل بودن این زن را روشن کند.

امام علیه السلام حاضر شد و فرمود: این دروغگو است و زینب سلام الله علیها در فلان سال وفات کرده است. متوکل پرسید : آیا غیر از این، دلیلی برای دروغگو بودن هست؟

امام علیه السلام فرمود: بله و آن این است که گوشت_فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر درندگان حرام است

تو این زن را به قفس درندگان بینداز تا معلوم شود که دروغ می گوید. متوکل خواست او را در قفس بیندازد، او گفت:

این آقا می خواهد مرا به کشتن بدهد، یک نفر دیگر را آزمایش کنید. برخی از دشمنان امام علیه السلام به متوکل پیشنهاد کردند که خود امام علیه السلام داخل قفس برود

متوکل به امام عرض کرد: آیا می شود خود شما داخل قفس بروید؟! نردبانی آوردند و امام علیه السلام داخل قفس رفت و در داخل قفس شش شیر درنده بود.وقتی امام علیه السلام داخل شد شیرها آمدند و در برابر امام علیه السلام خوابیدند و امام علیه السلام آنها را نوازش کرد و با دست اشاره می کرد و هر شیری به کناری می رفت

وزیر متوکل به او گفت : زود او را از داخل قفس بیرون بیاور و گرنه آبروی ما می رود.متوکل از امام هادی علیه السلام خواست که بیرون بیاید و امام علیه السلام بیرون آمد.

امام فرمود : هر کس می گوید فرزند فاطمه (سلام الله علیها) است داخل شود.متوکل به آن زن گفت : داخل شو. آن زن گفت : من دروغ می گفتم و احتیاج، مرا به این کار وا داشت و مادر متوکل شفاعت کرد و آن زن از مرگ نجات یافت.

بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۴۹ ح ۳۵ چاپ ایران. منتهی الامال ج ۲ ص ۶۵۴ چاپ هجرت. - الخرائج والجرائح، راوندی، ص 405.

حال اگر احمد_بصری دجال بصره راست می گوید و امام است و از فرزندان فاطمه سلام الله علیها، خودش یا یکی از فرزندانش، در ملا عام به قفس درندگان وارد شوند تا حق روشن شود.

 آری گوشت  فرزندان فاطمه زهرا (س) بر درندگان حرامه اگه احمد بصری کذاب ملعون راست میگه بیاد بره تو قفس شیرها

گوشت_فرزندان_فاطمه_س_بر_درندگان_حرام_است

روشنگری_با_کلام_اهل_بیت_ع

دجال_بصره  مدعی_دروغین

اعضای یک باند بین المللی قمار در مشهد دستگیر شدند

اعضای یک باند بین المللی قمار در مشهد دستگیر شدند

در پی رصد و پایش فضای سایبری ازسوی کارشناسان پلیس فتای خراسان رضوی یک سایت شرط بندی و قمار اینترنتی شناسایی شد.

مأموران با انجام اقدامات تخصصی اعضای این باند قماربازی که یک مرد و زن ساکن مشهد و یک مرد ساکن کشور ترکیه بود را در مشهد شناسایی و طی عملیاتی غافل گیرانه هر ٣ نفر آن ها را دستگیر کردند. متهمان در جلسات بازجویی پلیس به جرمشان اعتراف کردند و انگیزه خود را از ایجاد این سایت ها، کسب درآمد از طریق اغفال کاربران اینترنتی بیان کردند.

آن ها با ارسال لینک سایت های شرط بندی و تبلیغات وسوسه کننده در شبکه های اجتماعی قربانیان زیادی را به دام انداخته و سرمایه آن ها را ربوده اند. متهمان با خرید کارت های عابر بانک از افراد مختلف به مبلغ ١٠میلیون ریال و همچنین خرید درگاه های بانکی به مبلغ ۲۵ میلیون ریال وجوه حاصل از در آمد سایت های قمار و شرط بندی خود را برداشت می کرده اند.

تحقیقات این پرونده درباره میزان کلاهبرداری ها ادامه دارد.

شهرآرا منبع موثق اخبار مشهد

t.me/joinchat/AAAAADwRuOJ38RYIzzUbvg

هوای امروز مشهد ؛ شنبه ۳۱ شهریور:

http://uupload.ir/files/q1ig_%D9%87%D9%88%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%AF.jpg

هوای امروز مشهد ؛ شنبه ۳۱ شهریور:

 صاف تا کمی ابری گاهی وزش باد

حداکثر دما: ۲۸+

حداقل دما: ۱۲+

شاخص کیفی هوا: ۵۶ / سالم

هواشناسی

ShahraraNews

« روزهای_لعنتی_عراقی_ها»

« روزهای_لعنتی_عراقی_ها»

 در ۳۱ شهریور۵۹ چه گذشت...؟

در ۳۱ شهریور ۵۹ ، صدام  با ۱۲ لشکر زرهی و پیاده و سه تیپ مستقل و با برخورداری از یگان‌های هوایی به خاک ایران تجاوز کرد. استعداد نیروهای عمل‌کننده صدام حسین در آن زمان حدود ۳۰ هزار افسر نیروی هوایی و حدود ۱۲۰ هزار نیروی نظامی زمینی ماهر  بود.

آنان در این روز عمدتا از ارتفاعات شمال غرب خوزستان و محورهای شلمچه، چذابه، کوشک، جفیر، فکه و طلائیه وارد خاک ایران شدند که شامل لشکرهای ۷ ، ۱۱در قالب سپاه یکم و لشکرهای ۱، ۳، ۵، ۹ ، ۱۰و تیپ‌های مستقل ۳۱ ، ۳۳ در قالب سپاه سوم و گارد ویژه ریاست جمهوری بودند.

ارتش عراق همزمان با استفاده از لشکرهای ۲، ۴ و ۸ پیاده و ۶ و ۱۲ زرهی در قالب سپاه دوم با عبور از ارتفاعات استان‌های کرمانشاه و ایلام و با هدف تصرف سرپل ذهاب و گیلان غرب و ارتفاعات حساس این منطقه وارد ایران شدند. در آن زمان استان خوزستان در حالی مورد هجوم هم‌زمان سپاه‌های اول و سوم عراق یعنی حدود ۷۹ هزار نیروی نظامی ورزیده عراق قرار گرفت که تنها لشکر مستقر در خوزستان (لشکر ۹۲ زرهی) با ۲۰ درصد استعداد درمقابل آن قرار داشت و سپاه و بسیج هم که در حال مبارزه با ضدانقلاب در استان‌های شمالی و شمال غربی کشور بودند.

باید گفت صدام حق داشت براساس محاسبه مادی بگوید من تا یک هفته دیگر کار خوزستان را تمام می‌کنم و میوه آن را در تهران و مذاکرات سیاسی می‌چینم. اما همین ۲۰۰۰ نفر و نیروهایی که از استان‌های دیگر به آنان پیوستند، چنان کار را براین ۷۹ هزار نیرو تنگ کردند که ورود نیروهای نظامی عراق به خرمشهر ۳۴ روز به طول انجامید و البته تنها ۱۹ماه بعد از آن نیز خرمشهر با عملیات بزرگ بیت‌المقدس آزاد گردید و این درحالی بود که دشمن در جریان آزادی خرمشهر به اندازه دو لشکر (۱۹ هزار نفر) اسیر داد

آنچه در حدفاصل سوم آبان ۵۹ - روز اشغال خرمشهر - تا سوم خرداد ۶۱ روز آزادی خرمشهر بر ارتش متجاوز رفت چنان بود که فرماندهان ارشد عراقی نظیر «وفیق السامرایی» آن را «روزهای لعنتی» لقب دادند.

متن پایین در صفحه توسط استاددکترعبادکشاورز دوست عزیزم است از شهر هزاران ساله حلوان ((سرپل ذهاب))

متن پایین در صفحه توسط استاددکترعبادکشاورز دوست عزیزم است از شهر هزاران ساله حلوان ((سرپل ذهاب)) مشهد مظلومان شهری که قهر طبیعت هم مثل صدام به ان رحم نکرد و زلزله ای کم نظیر حداقل در یکصد سال اخیر انرا به تلی از خاک مبدل نمود ولی مردم این شهر تاریخی نشان داده اند که هیچ انقلاب و جنگ  و حوادث طبیعی نتوانسته فرهنگ و تاریخ و صلابت آن که از اصیل ترین نژاد کرد و ماد  است نگاشته شده  از این استاد فرهیخته بسیار سپاسگزارم

عزیزان جانبازان و آزادگان و رزمندگان دفاع مقدس این متن را نه یکبار بلکه صدها بار بخوانید یقین دارم آنچه را که در ذهن و یاد خود داریدومحجوبیت شما باعث ان شده بر زبان نی

آورید این استاد ارجمند نگاشته است شاید کسانی از مسئولین باشند که از خواب بیدار شوند

دیشب شب آشورا بود وقت وداع و آخرین اندرز های امام به یارانش بود

سید وسالار شهیدان تاکید فراوان بر حق الناس داشتند وبه یاران فرمودند که کاری کنید امشب حق الناس برگردنتان نماند آیا شما مسئولین لشکری و کشوری حق الناس این مدافعان انقلاب ودین ومیهن بر گردنتان نیست؟

تعادل سازی حقوق

بیژن الماسی چغاکبودی

 taadolsaze

دلنوشته یک جانباز روی تخت بیمارستان

دلنوشته یک جانباز روی تخت بیمارستان

بسْمِ_اللَّهِ_الرَّحْمَنِ_الرَّحِیمِ

برروی تخت بیمارستان ودر روز عاشورا..

دردهای یک کلمن...یا زخمه های یک جانباز هفتاد در صد...

دیگر نمی گویم؛ پیشتر نرو!

اینجا باتلاق است!

حالا میگردم به کشف باتلاقی تواناتر

در اینهمه خردی که حتی باتلاق هایش

وظیفه شناس و عالی نیستند.

همه چیز در معطلی است

میوه ای که گل

پولی که کتاب مقدس

و مسجدی که بنگاه املاک.

ما را چه شده است؟

این یک معمای پیچیده است

همه در آرزوی کسب چیزی هستند

ه من با آن جنگیده ام

و جالب آنکه باید خدمتکارشان باشم

در حالیکه دست و پا ندارم

گاهی چشم، زبان و به گمان آنها حتی شعور!

من بی دست، بی پا، زبان، گاهی چشم

و به گمان آنها حتی شعور

در دورافتاده ترین اتاق بداخلاق ترین بیمارستان

وظیفه حفاظت از مرزهایی را دارم

که تمام روزنامه ها و شبکه های تلویزیونی

حتی رفقای دیروزم - قربتاً الی الله -

با تلاش تحسین برانگیز

سرگرم تجاوز به آنند.

جالب آنکه در مراسم آغاز هر تجاوزی

با نخاع قطع شده ام

باید در صف اول باشم

و همیشه باید باشم

چون تریبون، گلدان و صندلی

باشم تا رسیدن نمایندگان بانک ها

سپس وظیفه دارم فوراً به اتاقم برگردم.

من وظیفه دارم قهرمان همیشگی فدراسیون*های درجه چهار باشم

بی دست و پا بدوم، شنا کنم و ...

دفاع از غرور ملی-اسلامی در تمام میادین

چون گذشته که با یازده تیر و ترکش در تنم .

نگذاشتم آنها از پل «مارد» بگذرند.

حالا یک پیمانکار آن پل را بازسازی کرده است!!

مرا هم بردند

خوشبختانه دستی ندارم.

اگر نه یابد نوار را من می*بریدم

نشد.

وزیر این زحمت را کشید

تلویزیون هم نشان داد

سپس همه برگشتند

وزیر به وزارتخانه اش

پیمانکاران به ویلاهایشان

و من به تختم.

من نمیدانم چه هستم

نه کیفی و نه کمی

بی دست و پا و چشم و گوش و به گمان آن*ها حتی ...

به قول مرتضی؛ کلمنم!

اما این کلمن یک رأی دارد

که دست بر قضا خیلی مهم است

و همواره تلویزیون از دادنش فیلم می*گیرد

خیلی جای تقدیر و تشکر دارد

اما هرگز ضمانتی نیست

شاید تغییر کنم

اینجاست که حال من مهم می شود.

شاید حالا پیمانکاران، فرشتگان شب های شلمچه

پاسداران پل مارد

و ترکش خوردگان خرمشهرند

شاید من

حال یک اختلاس پیشه خودفروخته جاسوسم

که خودم خرمشهر را خراب کرده ام

و لابد اسناد آن در یک وزارتخانه مهم موجود است

برای همین باید، همینطور باید

در دور افتاده ترین اتاق بداخلاقترین بیمارستان

زمان بگذرد

من پیرتر شوم

تا معلوم شود چه کاره*ام.

سرمایه من کلمات است

گردانم مجنون را حفظ کرد

یکصد و شصت کیلومتر مربع با پنجاه و سه حلقه چاه نفت

اما بعید می دانم تختم

یکصد و شصت سانتی متر مربع مساحت داشته باشد

چند بار از روی آن افتادهام

یکبار هم خودم را انداختم

بنا بود برای افتتاح یک رستوران ببرندم!

من یک نام باشکوهم

اما فرزندانم از نسبتشان با من می*گریزند

با بهره  هوشی یکصد و چهل

آنها متهمند از نخاع شکسته من بالا رفته اند

زنم در خانه یک دلال باغبانی میکند

و پسرم می گوید:

ما سهم زخم از لبخند شاداب شهریم.

فرو بریزید ای منورهای رنگارنگ!

گمانم در این تاریکی گم شده ام

و بین خطوط دشمن سرگردان،

آه! پس چرا دیگر اسیرم نمی*کنند

آه! چه کسی یک قطع نخاعی بی*مصرف را اسیر می*کند

و باز آه! چه کسی یک اسیر را اسیر می*کند

آه و آه که از یاد بردم، من اسیرم

زندانی با اعمال شاقه

آماده برای هر افتتاح، اعلام رای

و رقصیدن به سازها و مناسبت*های گوناگون

و بی اختیار در انتخاب غذا

انتخاب رؤیاها

حتی در انشای اعترافاتم.

و شهید، شهید که چه دور است و بزرگ

با تمام داراییش؛

یک شیشه شکسته

یک قاب آلومینیومی

و سکوت گورستان

خدا را شکر، لااقل او غمی ندارد

و همیشه می خندد

و شهید که بسیار دور است از این خطوط ناخوانا

از این زبان بی سابقه نامفهوم

و این تصاویر تازه و هولناک،

خدا را شکر! لااقل او غمی ندارد

و همیشه می خندد

و بسیار خوشبخت است

زیرا او مرده است.

و من اما هر صبح آماده میشوم

برای شکنجه ای تازه

در دور افتادهترین اتاق بداخلاق ترین بیمارستان

در باغ وحشی به نام کلینیک درد

تا مواد اولیه شکنجه ای تازه باشم

برای جانم

تنم

وطنم

تا باز خودم را از تخت یک مترو شصت سانتی*ام

به خاک بیندازم

اما نمیرم

درد این ستون فقرات کج

و فراق

لهم کند

اما همچنان شهیدی زنده باقی بمانم.

مختار:...

و خدایا بهشتت را نمیخواهم ،

فقط آنقدر به من فرصت بده

تا دستم دوباره به قبضه شمشیرم برسد ؛

آنوقت اگر خواستی به دوزخم بفرستی ...

بفرست .

(بیژن الماسی چغاکبودی)